امیدوارم عشق سوی من بیاید
تاریک هستم کاش آن روشن بیاید
امیدوارم سوی اخم چهرهٔ من
حال و هوای شاد خندیدن بیاید
از کشورم رفتند آنهایی که خوبند
ای کاش هر رفته به این میهن بیاید
چیزی نمیروید، زمستانیست این تن
امیدوارم وقت گل چیدن بیاید
من عشق را راندم ز خود؟ یا او خودش رفت؟
ای آمدن! پیغام ده! رفتن بیاید
عمری ست از عشق و محبت بحث کردم
ای کاش هنگام عمل کردن بیاید
این ادعا از من بهحق بسیار دور است
کی ذیصلاحم عشق سوی من بیاید؟
م. شوق