در انزوای مرگبار آقا کُمیتاش لنگ شد
رسوا شد و از آن بتر مغلوب اندر جنگ شد
جنگی که او هیزم کشاش میبود از روز نخست
پایان گرفت و حضرتش حیران و گیج و منگ شد
هم خورد چوب جنگ را وانگه پیاز ننگ را
هم چون خری در گل فرو با هر دو پای لنگ شد
هر جنگ و هر بحران او گردد بلای جان او
خواری و ذلت لایق این رهبر الدنگ شد
اذناب او هم چون خودش حیران و سرگردان شدند
عرصه بر این جرثومهٔ آشوب و بحران تنگ شد
میلیارد میلیارد ثروت این ملت محروم هم
شد سهم جنگافروزیاش، آتش بیار جنگ شد
آن اقتداری را که اندر بوق و کرنا میدمید
باد هوا شد ناگهان هر رنگ او بیرنگ شد
امکان شورش یا قیام کابوس او باشد مدام
راه نجاتش لاجرم در صادرات جنگ شد
از بهر خلق بیسلاح پر هارت و پورت است و شجاع
لاکن جواب هر کلوخ هر روزگاری سنگ شد
از هر جهت شد ناتراز این حکمران فتنه ساز
میدان تاخت و تاز او دیگر حصاری تنگ شد
زهر است اندر پیش رو باید خورَد بیگفتگو
گوید غلط کردم، مرا راه تنفس تنگ شد
گفتا حکیمی نیکنام بر اهل عالم این کلام:
مار ولایت هستیاش مبنای شر و جنگ شد
صلح و صفا روزی رسد در این دیار جنگها،
وقتی سر این مار لِه، در زیر پتک و سنگ شد
گودرز ـ مهر ۱۴۰۴