آه! ایران! کاوهیی آمد، یل ظلم افکنی
رستمی، یا آرشی، یا بابکی، شیر اوژنی
سالها رفت ای وطن! شب بود و شب، تقدیر تو،
هر ورق به نوشته تاریخ تو را، اهریمنی
خاک نیشابورت از سم ستوران، چاک چاک،
کوچههایت غرقه بود از دشنهیی در گردنی
سالها رفت... از خزر تا طوس و کرمان... تا خلیج،
بر نیآمد خندهیی از کودکی، در برزنی
...
بشنو اکنون از سروش سرخ «خرداد» این پیام:
مژده ایران! بر شد از نو انفجار «بهمنی»
...
آی ایران! در افقهای تو تابید آفتاب،
آمد آمد؛ از سلالهی رزم، شیر آهن زنی
روشنای تیغ بابک، در کف بیباک او
دارد از کاوه، درفش کاویان و جوشنی
نسلی از زیبایی خورشید با خود عرضه کرد
هر یکی پولاد قامت، صخره سان رویین تنی
گاه پیکاری گران آمد، وطن! آماده ساز!
تیغ بران، خود پولاد، آهنین پیراهنی.
ع. طارق