کارگران
با کورههای گداختهٔ خشم
در سرخی چشم؛
پتکهای آهنکوب
در عصبهای برانگیختهٔ تصمیم
کشاورزان اصفهان
با حسرت خندههای خشک کودکان
در آینهٔ زایندهرود
در امتداد سیل بیوقفهٔ اشک
در امتداد طغیان مسلح خشم
مادران آبادان
با آرزوهایی مدفون
در زخم باز متروپل
بازنشستگان
با برخاستنهای پیدرپی
در خیابان بینشست قیام
آموزگاران
با جوانترین آموزههای شورشگری
در کلاس خیابان
مالباختگان
با قلکهایی انباشته از هیچ
آمادهٔ باختن جان
کولبران
با نعش تیرخوردهٔ خود بر دوش
در کورهراههای مرگ و گرسنگی
شهرها
با رودی از سفرههای بینان
در اهتزاز دستها
بیدار با ارتعاش گامهای گرسنگی
بر طبل طوفانی آسفالت
شاعران
با شعرهایی از جرقه و چخماق
...
ایران، اینچنین از گدازههایش سخن میگوید
ع. طارق