مشابه این اجرا را در گزارشی از سیمای آزادی دیدم که خانم کری کندی مدتی پیش بعد از یک سخنرانی در اجتماع مجاهدان آزادی به تنهایی اجرا کردند و جابهجا با آرزوی آزادی ایران همراه بود. در آن گزارش دیدم که خانم کری کندی از بارانی صحبت کرد که بر سر ایران ببارد و سیل بشود....برای آباد کردن دشتهای خشک ایران...
من از آن الگو گرفتم و شعر زیر را نوشتم که از حرکات انگشتان دست شروع میشد... و چک چک باران خون قتلعام شدگان را در ذهن پروردم و تا اینکه این باران به توفان خشم و توفان دریای مردم وصل شود...
و سرانجام این سروده حاصل آن شد.
اکنون که دوستی اصل اجرای آن کر خارجی را که با حرکات انگشت و دست باران را متجسم میکنند برایم فرستاده هم آن اجرا و هم شعر را تقدیمتان میکنم.
م.شوق
«باران آرزوها»
ابتدا
بارش آرام قطرات بود
تو باران را میگفتی
من
باران خون را به یاد میآوردم
بعد
باران شدید شد
تو رگبار باران را
با صدای کف زدنها یادآوری کردی
من رگبار گلولهها را به یاد میآوردم
بعد صدای باران در ناودانها را
بهخاطرمان آوردی
با کوبیدن دستها بر زانوان
و من
ناودانهای اشک را
بر گونههای مادران شهیدانمان
به یاد آوردم
آنگاه
تو از غرش سیلها بر روی خاک یاد کردی
با ضربات دست بر روی میزها و صندلیها
و من رود خروشان خون شهیدان را
به یاد آوردم
که در سراسر میهن میخروشید
حرکات تو تپشهای قلبت بود
برای دعایی برای میهنم
نمایشی بسیار زیبا
وقتی از خشک شدن میهن من
غمگین بودی
و در دل دهها بار گفتی: ایران باید آزاد شود
آرزوی تو دعایی شد
که آهنگ زیبایی را
برای باران به وجود آورد
ابتدا قطره ها
با ضربات انگشت
بعد دستها
با کف زدنها
بعد دستها بر زانوان
و بعد به صدادرآوردن میزها
و خدا دعای تو را شنید
زیرا دعای تو زیبا بود
زیرا قلب تو زیبا بود.
م. شوق