تو هر دم مینویسی روزهای سالگرد فجر
و میخوانیم ما این روزهای تلختر از زهر
جوانان بسته در سلول در سلول در سلول
تمام ملت ما مانده زیر فقر اندر فقر اندر فقر
و جانها میفتد از دار همچون برگ بعد از برگ
و خونها میرود پرموج اندر نهر اندر نهر
دهان مردمان پر «مرگ بر... ای مرگ بر... ای مرگ»
و شورش میرود در شهر بعد از شهر بعد از شهر
و راه چارهٔ تو زور بعد از زور بعد از زور
و راهی چارهٔ ما قهر بعد از قهر بعد از قهر
اگر پرسی تو از من سرنوشتت چیست در پایان
بگویم گور بعد از گور هم در شعر و هم در نثر
م. شوق
۱۲ بهمن ۱۴۰۱