یادم آید شب افروختن آتش رزم
آن فروغِ همه در خاطرهها جاویدان
آن زنان، آن مردان،
که ز خود بگذشتند
همه در جوش و خروش
با سبدهای گل نسترن و یاس به دوش!
تا به ایران اسیر
عشق و آزادی را بازآرند
و چه خونی به سراپردهٔ این خاک غمین ریخته شد...
زیر آوار سکوتی تبدار
بذر فریاد و قیام و فوران بود انگار
اینک این جنگل بیخواب و خزان را تو ببین
به یقین جوشش آن
به یقین کوشش آن
چشمهای دارد در عمق زمین!
نام آن چشمهٔ صدق است و فداکاری در ژرف زمان
نام آن شعله پرنورِ فروغی همه در خاطرهها جاویدان...
الف. مهر