برای مهربانیات که بینظیر بود
برای دوستدارمت که سخت دیر بود
میان زمهریر چهار فصل سرد سال
برای قلب عاشقت که گرمسیر بود
به روزگار کوری و ندیدن و عبور
برای چشم تو که روشن و بصیر بود
برای اینهمه تهی ز خود شدن، ز من
و جملههای تو که خالی از ضمیر بود
برای باور تو به ظهور آفتاب و نور
میان ظلمتی که قاطع و خطیر بود
برای عزم تو که در شبانههای یأس
همیشه محکم و شکستناپذیر بود... .
برای خندههای تو که معنی امید
برای حرفهای تو که دلپذیر بود
برای آن نگاه ساده و نجیب تو
که روشنایی ستاره در مسیر بود
برای مایههای تو و ثروتت ز عشق
که هر چه مایهدار پیش تو فقیر بود
برای این جهان و شوکت و جلال آن
که پیش تو و آرمان تو حقیر بود
برای زندگی تو که شوق انتخاب
برای مرگ تو که تلخ و ناگزیر بود
برای کوچکی شعر من برابر
شکوه نام تو که واقعاً کبیر بود
الف. مهر