شکوه نامت بارانیترین ابر،
در رویش ناگزیر بهار در میهنی است،
که دشمن خزانش میخواست…
از شورش بیشکست «میتوان و بایدت»،
درجای جای میهن، شورشگری گرد روییده
و رویش پیروزی سترگ بر اهریمن را؛
ناگزیر کرده است…
و کلامت؛
سرخترین طلوع روشنایی بیزوال است؛
در تاریکترین شبهای میهنم…
نفس سپیدهدمانی که در روشنای گامهایت
سلطه دژخیم به خاک میافتد
و در معراج فدای هر لحظهات؛
سحرگاهان پیروزی سجده میکند…
شوراب بلند عزمت؛
سرفرازی ایستادگی نسل مسعود است،
در بلندای دماوند…
و ستبر شانههایت، کرانه امید خلقی است
که در عزم شورشگرانش؛
آزادی میهنت را ناگزیر کرده است…
از: م. آزاده