پل از امواج مردم رود و، دریا گشته میدانها
نوشتم: روز کشف آتش است امروز در بغداد
تماشا کن که آتش می جهد از شوق انسانها
نگه کن گرگٍ دندان برده در زخم تن مردم
به چنگ کربلا افتاده و ذیقار و میسانها
گریزی نیست ای خوکان! به گیر شیر میافتید
که می درّد شما را عاقبت با تیغ دندانها
یقین دارم یقینی مثل ایمانم به بارانها
که جاری میشود خونی که ریزد بر خیابانها
پس از شبهای این بغداد پر فریاد میآید
قیامتهای قامتهای خشمآگین تهرانها
بگو با گاز اشکآور که چشمانم پر از اشک است
ازین مرگی که میبارند بر آن نازنینجانها
م. شوق ۱۹آبان ۱۳۹۸