شعر «خائن به شعر» را هفت سال پیش در سال ۹۲ در لیبرتی نوشتم؛ زمانی که سفله شاعر ادعای دروغ و رذیلانه مرگهای مشکوک در مجاهدین و از جمله مرگ مشکوک خواهر مجاهد اکرم حبیب خانی را مطرح کرده بود. اما وقتی خواهر اکرم کتاب «شرافت به یغما رفته» را منتشر کرد، در انتشار شعر دست نگهداشتم. حالا دیگر کار از این چیزها گذشته و این خود نمونهیی است که ما شروع نکردیم...
امروز که میبینم آن ادعا تا کجا وزارتی و بهفرموده از سوی قاتلان مردم ایران بوده و آن که من خائنش نامیده بودم در لجن خونخواری وزارت ولیفقیه غرق شده؛ سکوت بیشتر در مورد این خیانتها خودش خیانت به مقاومت و خون شهیدان آزادی است.
تف کردهای به شعر
تف کردهای به آفتاب
و هر چه که نیکی بود.
حتی به قلب خودت!
که میتپید زمانی به دوستی،
بی شک.
خنجر بهدست گرفتی
و میزنی
بر واژههای خویش
بر آنچه می ستودی و نیکو بود
بر قلب و مغز عاطفههایی که خوب بود
من حیرتم گرفته است!
به چشمهای شهیدان چگونه مینگری!
آنجا به دستهای بسته
آنجا به پشت سر
چگونه مینگری؟
من گریهام گرفته ازین جور، این جفا
آخربه سوی کجاها؟
روانه ای؟
من گریهام گرفته ازین کشتن شرف
در خویشتن
من گریهام گرفته ازین حس دشمنی
با دوستان سالهای دراز
با خیل جانفدایان،
با عشق پیشتاز
وقتی که میشنوم آنچه گفته ای
ایمان میآورم به این که
ابلیس واقعی ست
و لجن واقعی ست
اینسان که میکشد
یک قلب را که گرم بود زمانی
و اژدهایی از آن می سازد
می پرسم از تو آیا
بپرس از خویشتن تو هم
اشکی به چشمهای تو مانده ست آیا؟
حسی
شرمی
عاری
اینسان که پشت کردهای به هر چه که نیکو بود
و نیکو هست
و تیغ به دست گرفتی
برتو،
من از نگاه شهیدان میترسم
من از نگاه سی هزار به داران
من از نگاه واژگان خودت
به تو
در روز بازپسین میترسم
من از نگاه آن امیر میترسم
تو از نگاه زندگان کنونی
این بدترین تصور است
ای بهت
ای بدترین تصور
***
م. شوق - ۶تیر۹۹