دختر سرزمین من! نگاتو وردار از زمین!
رؤیاهاتو کی دزدیده؟ به پای رؤیاهات بشین!
اگه قلم باید یه روز حرف بزنه از آدما
جوهر دریا رو میخواد تا که بگه از شماها
خونده بودم که «دشت» ما «هرزِ تمومِ علفاش»
دیدم الفباهای سرخ، «حک شده» رو تخته سیاش
دختر سرزمین من! قلب همه باهات باشه
گُلای سرخ، پناه تو، بذار که تکیهگات باشه
دختر خاکسترنشین! کتاب قصه رو واکن!
ورق بزن، ورق بزن آرزوهاتو پیدا کن
آرزوی گذشتن از افسون این شب سیا
شکستن دیوار اون تُو آینههای بیصدا
آرزوهای تو و من که باشه سرنوشتمون
مث یه نیزه که میشه رها ز چلّة کمون
دختر سرزمین من! غصّههاتو زمین بذار
نیزهٔ عشقتو بگیر رها بکن تُو روزگار
بذار که این نیزه بره فلک رو بشکافه صداش
بارون تازه بیاره دنیای تازهیی باهاش
ببار تا این رنگین کمون، پلی واسه فردا باشه
عالم دیگری شدن، هْمای رؤیاها باشه...
دختر سرزمین من! به پای رؤیاهات بشین
رؤیاهاتو ستاره کن این شبو وردار از زمین...!
س. ع. نسیم