چشمان آیینههای ژرفنگر
سرشار زنجیرهاست.
آنها دیدهاند
آنچه ما ندیدیم
یوغ ها... تکههای قفلها
سیمهای خاردار
دیوارهای سنگی و درهای آهنین
همه چیز را دیدهاند
آن آیینه ها
و در خویش. شاید بسیار گریستهاند
دیوارها هم
شاهدان ساکت زنجیرها
چه می گویم
هوا، زمین، درخت و آسمان
زندگی را دیدهاند
غرقهٔ زنجیرها
و دریغ که انسان ندید
و زیست
و زیست... و گذشت.
چشمها چه زمانی خواهند دید
تا یک روز شاید دستها گشوده شود
برای کاری
م. شوق
۲۸اسفند۹۹