728 x 90

در لحظه عید

در لحظه عید
در لحظه عید

هر لحظه عید یادتان با من بود

مانند تنم که توی پیراهن بود

مانند دلم که می‌تپید از غم و شوق

دلتنگ و گرفته چون شب میهن بود

هر لحظه عید شوق از اینسو می‌خاست

غم باز ز پشت، دشنه‌ی دشمن بود

گفتم که نمی‌شود که در روز بهار

سرما زده و خیس و تر از بهمن بود

کُر خواند سرود «دلپذیر است هوا»

و باز سخن از گل و از گلشن بود

من یاد شهید بودم و «سرخی گل»

وآن رود ستاره‌ها که شب روشن بود

کُر خواند «به دوستان... و به یار آشنا»

اشک آمد و باز گاه گرییدن بود

یک خنده و یک بغض به هم می‌آمیخت

وآن طبل حلول سال و... غریدن بود

کف بود و سرود و هلهله، شادی جمع

بر پا شده... و زمان بوسیدن بود

تبریک و هزار آرزو... سال جدید

خندان همه دیده‌های مرد و زن بود

گفتم نوروز!... با نوید آمده‌ای؟!

چل سال گذشته سال اهریمن بود!

نوروز به یک اشارتم گفت: آخر!

آن تازه بهار در شکوفیدن بود.

 «آن تازه بهار» را چو معنی کردم

شد گریه تمام، گاه خندیدن بود.

 

                                                     م. شوق

                                                2فروردین 1397

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/77d29421-6b5c-4b93-a1d2-70e0f625b436"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات