از زبان فلسطین برای عرفات
با الهام از یک ترانهٔ سیلین دیون
برای همهٔ آن استواریها،
که به من عطا کردی،
برای همهٔ شهامتها،
که تو در من دیدی،
برای همهٔ عشقهایی که تو در من یافتی،
و گلهای آتش
که در شبهایم شکوفا نمودی،
به تو مدیونم و شکرگزار،
فرزندم! پدرم! مجبوبم!
ابوعمّار!
تو توان من شدی
آنگاه که ناتوان بودم،
کلام من،
آنگاه که بیزبان بودم،
پرچم من، آنگاه که آواره شدم
و ایمان من،
آنگاه که تهی میشدم.
ازینروست که من
فلسطین شدم،
زیرا تو دوستم داشتی!
تو دست مرا گرفتی،
و من پرواز کردم
تو بالهای من شدی و من اوج گرفتم
تو حماسهٔ من شدی،
آنگاه که فراموش شدم
و شادی من، در گریهها.
تو سمند تازان من شدی
آنگاه که خیمههایم را برکندند
تیرک چادر من
در بیابانها
و ایمان فرزندانم
آنگاه که بیپناه شدم،
محبوب من!
سمند تو در «کرامه»ها تازان است
آتش تو در «جلیل»ها،
و عشق تو در همه خیمههای آوارگان
شعله میکشد.
دلبند من!
خون رگان من!
که اکنون در تمامی پیکر من فوران میکنی!
اشک تو بر رودهای گونهٔ من
خشم تو در نگاه دخترکانم
و قلب تو در تپش سرودهای مردانم،
جاودان است.
و من بهخاطر همهٔ اینها
به تو مدیونم و شکرگزار
عزیزم!
سوگندم!
رهبرم!
ابوعمّار!
م. شوق