برای نامهای سرودنی و یادهای ستودنی
بـا یـاد محمدعلی جابرزاده
اینک
اینجا
منم و بشارت آن که
سرود ستایشانگیز است...
سالهاست حیرت غیابتان را سکوت میکنم
بیسوگواری شوکت یـاد و حشمت خاطرتان.
سالهاست سرود ستایشتان را میخوانم
با آه و با اشک
بیاندوه سختینهٔ فروچکندهٔ یـأسی.
سالهاست فلقها و شفقها را میجویم
تا بگویمتان.
گندم واژههایم را در خوشههای زمان میافشانم
بی آنکه دریغهایم را در سنگلاخهای پرخار
سوده باشم.
اینک
اینجا
منم و امیدی و عشقی که تویی
تا از من چه سازند
برای دوستداشتنتان
برای عشقورزیدنتان
ـ از آنگونه زیبازندگان
که واژگان بیزماناند
که واژههای بیآمد و رفت امپراطوراناند ـ
سالهاست واژهها خبرم میکنند
در ذات سلیم نافذتان
در ستایش سجایای زیبایتان
به گاه پگاهان طلوع و درودتان
هنگامههای غروب و پرتوهای بدرودتان.
تلاقی رؤیـا و آرزو
تلاقی قرنهای شب و خونهای سپیده
تلاقی آزادی و افقهای همیشه
تلاقی بالهای پرواز و صخرههای ابـر
تلاقی نامهای سرودنی و یادهای ستودنی
تلاقی سالهای سموم و عطر و بوی نسترن(۱)
تلاقی امیدها و عشقهایتان
تا از ما چه سازید
از آنگونه زیبازندگان
که واژگان بیزمانید
که واژههای جاودانید...
اینک
اینجا
منم و بشارت آنکه
سرود ستایشانگیز است...
س. ع. نسیم
۲۵بهمن ۹۵
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و عطر نسترنی ـ حافظ