برای مجاهد صدیق ابوالفضل قنادی
چون مرا از سفر لاله خبر میکردند
ساغر شعله لبالب ز شرر میکردند
یار ما رفت و ز سوز سفرش روز وداع
همه از حس جداییش حذر میکردند
ابر و باد و من و یاد و همهٔ خاطرهها
به تعاطف به رخ لاله نظر میکردند
آن که یک عمر بجز عشق نمیگفت سخن
شد چنان شعر زلالی که ز بر میکردند
او چو فرهاد، ولی نقش به پیکر میکند
هر شکایت که ز خوف و ز خطر میکردند
موقع رفتن او فوج عقابان ز فراز
صف کشیدند و به پرواز نظر میکردند
حامد. ص