ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگ دلافکاران خوش است
از زبان سوسن آزادهام آمد بهگوش
کاندر این دیر کهن کار سبکباران خوش است
حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست
تا نپنداری که احوال جهانداران خوش است
(حافظ)
خواهر سوسن، آن سوسن آزاده و رها، خوشدل و دلنواز، ترک جهان کرد و از میان ما، سبکبار پر کشید و رفت. مجاهدی کبیر با قدمتی به اندازه نزدیک به نیمقرن مبارزه و نبرد با موانع راه تکامل بشر. سوسن، باوقار و فروتن.
اولین بار خواهر سوسن را در تهران و در ته جیحون دیدم. جیحون نام خیابانی است در جنوب غرب تهران، به موازات خیابانهای کارون، قصرالدشت، خوش و نواب. آن روزگار در دهه۵۰ خورشیدی، ته جیحون یک زمین خاکی بزرگ داشت که اهالی محل (و حتی از نقاط دورتر)، برای بازی فوتبال و سایر بازیها به آنجا میآمدند. اسمش زمین «میلاد» بود.
سال ۵۸ یک خبر در محل پیچید که دو مجاهد قرار است به این زمین بیایند و برای مردم سخنرانی کنند. سرانجام آن روز فرا رسید و دو مجاهد وارد میدان شدند. با دیدن آنها شور و هیجان جمعیت بزرگی که در این زمین گرد آمده بودند، وصفناپذیر شد. صدای تشویق و شعار درود بر مجاهد، به آسمان میرفت. آن دو مجاهد یکی آقا (مجید معینی) بود و دیگری عذرا علوی طالقانی (خواهر سوسن). آقا یک کت قهوهایرنگ با یک پیراهن یقهاسکی به تن داشت و خواهر سوسن یک اورکت نظامی سبزرنگ پوشیده بود. وجود یک زن جوان با اورکت، در ترکیبی از وقار و صلابت در نگاهها و صحبتهایش، جمعیت را مسحور و مجذوب آرمان و ارزشهای مجاهدین میکرد. آن روز در پایان سخنرانی پرشور آنها و بهخصوص سخنان نافذ خواهر سوسن، چماقداران خمینی و قدارهبندان ارتجاع موسوم به «فالانژهای حزباللهی» که تاب تحمل دیدن یک زن مجاهد را نداشتند، (آن هم زن با صلابت مجاهدی که داشت برای جمعیتی انبوه سخنرانی میکرد و توطئهها و خیانتهای ملاهای مرتجع را برملا و افشا مینمود)، افسار پاره کردند و در انتهای سخنرانی، شروع به پرتاب سنگ به سوی خواهر سوسن و آقا و به سوی جمعیت کردند. اما دقایقی نگذشت که آن گروه چماقدار در میان جمعیت انبوهی که از اطراف و اکناف به سوی زمین خاکی «میلاد» سرازیر شده بودند، محو و ناپدید گشتند…
خواهر سوسن بار دیگر در ارتش آزادیبخش و بهخصوص در فروغ جاویدان دیده شد. فرماندهای چست و چالاک و در عینحال صبور و متین.
مجاهدین او را بعدها در کسوت جانشین فرمانده کل ارتش آزادیبخش دیدند و بعد هم حضورش در همه عرصهها و مواضع مسئولیت. بهخصوص در دوران محاصره اشرف و در سالهای پایداری پرشکوه ۱۴ساله اشرفیان.
اما آنچه که در خواهر سوسن بیش از هر چیز دیگر دیده میشد، همان افتادگی، خاکی بودن و صبر و متانت و بردباری او بود. یک وقار، اطمینان و تکیهگاه که به هر کسی آرامش و آرامش خاطر میداد.
مجاهدین در فرهنگ و ادبیات خاصه خود، گاه به اختصار اصطلاحاتی مانند K۲ و N۲ بکار میبرند. K۲ بهمعنی کلفتدوم (کما اینکه N۲) از جمله ارزشها و ویژگیهایی است که هر مجاهد در جهد و تلاش برای کسب آن و حل شدن در آن میباشد و خواهر سوسن، مظهر و الگوی این ارزش بنیادین بود، در افتادگی و فتوت؛ و در کلفتی تمامعیار، بیچشمداشت و بینام و نشان برای خلق قهرمان ایران. او به راستی حرفی نو در این زمینه داشت و اثری نو در این زمینه از خود بهجا گذاشت.
ثروتمندی بیرقیب با سرمایه و ثروتی بسیار از «راهگشایی و فداکاری» که هر دم بر آن افزوده میشد، و این ثروتش زبانزد خاص و عام بود. شگفتا که در زمان حیاتش با این سرمایه و ثروت کلان، گردی و ذرهیی از تکبر، خودستایی و نخوت در او دیده نمیشد. در عوض هر چه بود افتادگی بود و تواضع و فروتنی؛ و او چه خوب که رسم فتوت را به جا آورد
و عاقبت هم در شب عید غدیر و ابلاغ جانشینی آن بزرگامیر، بر آستانش فرو آمد.
در فرهنگهای لغت یکی از معانی «عذرا» بهمعنی «ویژگی سخنیست که تاکنون گفته نشده است». سخنی تازه و نو. همچنین یکی دیگر از معانی «عذرا» بهمعنی عیان و پیدا و آشکار است (در مقابل نهان و پوشیده).
وه که چه تقارن اعجابانگیزی در نام خواهر سوسن با محتوایی که از خود نشر و منتشر میکرد.
عذرا: حرفی نو و آشکار، با ویژگی متانت و افتادگی، تؤام با وقار.
و چه تقارنی در سالگرد پرکشیدن «مسعود فرشچی» در نیمه تیر که او نیز چون فرشی نفیس و گرانقدر، زیر پای همه قرار میگرفت، اما شگفتا که با گذشت زمان، بیشتر و بیشتر رنگ باز میکرد و درخشانتر میشد. آری، با آن همه ثروت و سرمایه، همه را از خود عبور میداد و در زیرینترین نقطه قرار میگرفت
آن پیک نامور شادی که رسید از دیار دوست
آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
خوش میدهد نشان جلال و جمال یار
خوش میکند حکایت عز و وقار دوست
حالا این مجاهد کبیر و فرمانده والامقام ارتش آزادی، این نفس مطمئنه، حاضر و ناظر در همه جاست.
سلام بر او که عیّاری و افتادگی را با انقلابیگری و آرمانگرایی و تعهد خللناپذیر به انقلاب درونی مجاهدین علیه جنسیت و فردیت فروبرنده در هم آمیخت و هر جا که بود، صفای وجودش، گرما و شور و محبت ساطع میکرد». او به راستی مصداق اسمش بود عذرا علوی! پاک و تازه و آشکار از تبار آن «شیر نامدار» بود و گردی از خود آقا، از «ابوتراب» بر او نشسته بود، بر قهرمان شورشی صبور ما «سوسن»، آن مجاهد کبیر و فروتن.
بهمن.ب