در من تمام شهرها همه یک شهرند
تمام دشتها همه یک دشت
تمام ابرها
همه یک اشک...
وقتی که عاشق تمام کوچههای شمایم
در من تمام خانهها، همه یک خانه
دیریست
من عضو عاشق تمام خانههای شمایم
تبعید را درست نمیفهمم
حسش نکردهام
وقتی شبانهروز
با تمام شما میکنم گذر
از هر پیادهرو
از هر چهارراه
وقتی که با تمام شما گشنه میشوم
وقتی که با تمام شما گریه میکنم
از صحنههای دار
وقتی که با تمام شما
در جشنهای خصوصیتان، میرقصم
تبعید، تبعیدگشتهترین واژهست
از ذهن من
پشتم پر است از علامت شلاق و خط خون
و دهانم
با حرکت لبان شما داد میزند
وقتی که راه میروید و همه، فریاد میزنید
من حس نمیکنم که دورم از وطنم
مثل خدا که از رگ گردن، نزدیکتر به ماست
من پیش رویتان همیشه نشسته
همواره در حضور شمایم
حتی اگر که دور
در سوت و کور یک مزار
در خاک گور بخوابم
آنجا درست خاک شهر من است.
آنجا درست
زیر هوای شمایم.
زیرا فدای شمایم.
ای مردمان میهن من!
م. شوق ۱۷دیماه ۹۷