عمو حسین سلام.
امیدوارم حالت خوب باشد و توانسته باشی با کمک دوستان، کمی از آن رنج و عذاب دو هفته پیش آسوده شوی. میدانی که تصویر خراب کردن مغازهات در جهان منتشر شد و همه را سوزاند.
میشود گفت که در همان لحظه که آن دوستت «یاحسین» گفت و تو هم دستانت را بلند کردی که یا حسین را فریاد کنی، هر کس که آن صحنه را میدید با شما فریاد میزد «یاحسین!».
میدانی من در آن لحظه چه گفتم؟ با خودم گفتم این عموحسین خود ایران ماست. یعنی کل ایران، که افتاده زیر لودر و چماقهای عملهٔ خامنهای. عموحسینجان! مگر ایران را خراب نکردند. مگر سرمایههایش را ندزدیدند. مگر کل مردمش را به زیر خط فقر نکشاندند. مگر کل ایران فریاد یا حسین نمیزند. مگر کل ایران هیهات منا الذله نمیگوید. مگر چیزی برایش باقی گذاشتند؟ حتی خواب را هم خریدنی کردند! مردم محروم باید برای تکههای خواب شبشان پول بدهند. تکهتکه بخوابند. هر چه روز در میآورند شب برای خوابشان بدهند.
عمو حسین جان! واقعاً که در این چند روز هرشب میخواهم بخوابم به فکر تو هستم که از درد توی سرت میکوبیدی و موهایت را میکندی. این بود که گفتم برایت نامهیی بنویسم. نمیدانم همسایگان یا خویشانت چقدر توانستند دردت را تسکین بدهند. اما من هم میخواهم با آنها شریک بشوم. میخواهم بگویم عمو حسین جان! به خدا اوضاع اینطور نمیماند. تو و کل ایران... الآن نمیدانم با تو دارم حرف میزنم یا با ایران... باشد عیبی ندارد با تو حرف میزنم. تو هم فکر کن هم عموحسینی هم ایران. بله میخواهم بگویم دارد دورهٔ درد و غم تو به آخر میرسد. انشاالله زمانی که حتماً میآید. دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. زمانی که یک مغازة قشنگ و بزرگ دو دهنه داشته باشی. با ویترین قشنگ و ماشین حساب و خودت بهراحتی آنجا بنشینی و فروشت را بکنی. شک نکن! چون قصد ندارم الکی به تو امید بدهم. اگر شک کنی کلی برایت دلیل دارم. آخر نمیدانم میدانی که برای نجات تو چه کارها دارند میکنند؟ خبر داری که همه مشغولند؟ من همه را دنبال میکنم که کی چکار دارد میکند. بگذار کمی برایت بگویم چون همهاش خیلی طولانی میشود. حاضرم قسم بخورم که همان لحظه که تو توی سرت میزدی و گریه میکردی، میلیونها نفر با خودشان قسمشان را تکرار کردند. آخر خیلی از این دردها سوختهاند. هزاران نفر توی دلشان قسم خوردند که جانشان را در این راه بدهند. ندیدی همان شبی که مجسمهٔ نکبتی قاسم سلیمانی را پردهبرداری کردند چند ساعت بعد به آتش کشیده شد؟ خوب اینها همانها هستند که آمادهٔ جان دادن برای آزادی تو هستند. داشتم میگفتم هزاران جوان سوگند خوردند. هزاران مجاهد سوگندهایشان را تکرار کردند. هزاران مبارز... هزاران روشنفکر... هزاران هموطن... نمیدانی دهها و صدها هزار هموطن در خارج از کشور وقتی دلشان آتش گرفت قسم خوردند که برای تو کاری بکنند. یعنی هر کاری که بتوانند.
من اخیراً دیدم که توی برف سنگین توی استکهلم وسط خیابان ایستادهاند و داد میکشند مرگ بر دیکتاتور... و میدانی که من سالهاست از این کارهای شگفت آنها دیدهام. بنابراین الآن به آخرهای خط رسیدهایم. . من همین اخیراً توی زاینده رود دیدم چه جوانانی داشتند قیام را پیش میبردند. اینها همان جوانانی هستند که برای نجات تو هزاروپانصد نفرشان جلوی گلوله ایستادند تازه بیشتر هم بوده. اینها همانها هستند که توی قیامها زن و مرد به مزدور خامنهای حمله میکنند. علاوه بر این توی دنیا هزارها هموطن هست که حاضر است جان بدهد. تا سرحد توانش جان بکند. نمیدانی که وقتی مثلاً تلویزیونی که دردهای ایران را میگوید، ندای کمک میدهد بچههای کوچک قلکهایشان را میشکنند، مادران بیمار طلا و جواهر و یا حتی هزینهٔ بیماریشان را آماده میکنند، کارگر زحمتکش که خودش آهی در بساط ندارد، هموطن بیماری که کرونا گرفته و نفس هم برایش نمانده، مادران شهیدان، پدران مبارزان، حتی زندانیان پولهایشان را روی هم میریزند... در همه جا. . در همه جا حتی در آنسوی دنیا هموطنی که امکاناتی دارد از چند ماه قبل شروع به جمعآوری پسانداز و حقوقش میکند... خود آن مجاهدانی که شاید خبرشان را شنیده باشی که شبشان به روزشان دوخته است تا شعلهٔ قیام گر بگیرد... شاید نتوانی تصور کنی که در کل جهان هر آدم با وجدانی پیدا کنند او را به جبهه میآورند تا کاری برای نجات تو بکند. خود تو هم که با آن یاحسین و هیهاتت همه را بر انگیختی. یعنی آن حرکت تو خودش بلندترین صداها بود که هر کسی را در کل جهان به کمک میخواند. حرف و مثال خیلی دارم... خب عموحسین جان! حالا به من بگو امیدوار شدی؟ فکر میکنی که آیا آن روز که من میگویم دور است؟
من که مثل روز یقین دارم که همه دست در کارند تا این آخوندهای خونخوار و غارتگر را از ایران برانند و همه جا از جمله همان مغازة تو را برایت دوباره بسازند. امیدوارم با این حرفهای من کمی حالت خوب شده باشد. حالا از تو میخواهم اگر توانستی فیلمی از خودت ضبط کنی. از همسایگانت کمک بگیر و یک فیلم ضبط کن و برای من بفرست تا برای سیمای آزادی بفرستم و در فضای مجازی بگذارم. جملههایش را هم برایت بگویم؟ باشد! جلو دوربین بایست و به همهٔ آنها که در این راه جان و مال و هستیشان را میدهند بگو!
یقین دارم که میآیید روزی
به دستان، پرچم پیروزی عشق
یقین دارم که میخندید روزی
چو گل از شادی بهروزی عشق
م. شوق