وسط نایست! بیا اینطرف که خونین است
وسط نایست! نرو آنطرف که چرکین است!
دو سوی هست در این کش مکش، بگیر و بکٍش
یکیش عشق و در آن سوی جبههٔ کین است
بکش بهسمت ستمکش طنابِ بازی را
که گشته زهر بهکامش، هر آنچه شیرین است
دو رود هست که قاطی نمیشود هرگز
و برزخ وسطش مرز سرخ ننگین است
بیا و جان خودت را بده! بهراه بشر!
که آنچه لوث شده این وسط خود دین است
بیا ز جان بگذر، قیصری بهزیر آور
که سالهای درازی، سوار بر زین است
بیا و دست بده! دست کس بهپشت تو نیست
و پشت قیصر امروز روس و هم چین است
دودوزه باز شدند آن کسان که بیطرفند
و پشت ملت از این قوم خنجرآجین است
بیا بیا پسرم! دخترم! بپوش آهن
که این زمان تن افراسیاب رویین است
زمان جیغ کلاغ است و کرکس و خفاش
شرف کجاست؟ بهپرهای بال شاهین است
م.شوق۱۰بهمن ۹۸