وقت است تا بغرد، خیزابههای توفان
وقت است تا بلرزد، این کهنه، مانده، ویران
وقت است تا که دریا، سیلی زند به خرسنگ
با آذرخش عریان، با موجهای عطشان
سرخ است، انار، نان، ماه، از بس چکید در شب،
خون جنین به تیرک، بر کشت، خون دهقان
شد وقت آن که او کشت، از خلق، پشت در پشت،
با سرب و سنگ، با مشت، وارون شود ز بنیان
وقت است تا که ایران، در هم فرو بپیچد،
طومار شبزیان را، در کوچههای تهران
وقت است تا که با مرگ، در کام دوزخ افتند
این نامهای چرکین، در شادباش خلقان
وقت است تا بسوزد، نعلین و ریش و دستار
تعزیر در خیابان؛ با هر چهدار و زندان
وقت است تا که البرز، خیزد دوباره با گرز
سر را بساید از فخر، بر طاق آبیافشان
ای خواهرم، برادر! ایرانی ای دلاور!
وقت است تا که ایران، گردد از آن ایران
ع. طارق