تقدیم به مسعود،
هیهات مجسم؛ معمار پیروزی محتوم
و آنکه با او سازمان پنجاه و شش ساله شد
با پرچم فدای همه چیز
و با درفش لااله الا اله قله ایمانت؛
جهانی در سجده بر غایت هستی برشورید…
چشمها ترا دید که از تن زخمدارت از خنجر دشمن
پلی برای عبور خلقت به قله تسلیم ناپذیری ساختی
و در شکوه ایمان معجزه گرت
قدرپیروزی بیتردید خلق و میهنت را رقم زدی…
در درازای نیم قرن هجوم خونریزترین دشمن
سرفرازی بذرافشان نخستین مجاهدت را
در پرشکوهترین اقتدا به پیشوای آرمانیات «حسین و عاشورایش» مهر کردی…
آهای خروش هیهات هماره
شکوه ایمانت با عبور مومنانه از «تنگههای بیعبور»؛
جبر تاریخی از سرکوب را در میهنت به خاک افکند
و بیمه نامه پیروزی خلقت را در رفیعترین قله امکان؛ برافراشت…
و اینک از صاعقه کلامت در هر گذر عاشقی شورشگر روییده
که آتش نام ترا بر دشمن میبارد،
و طلوع بیزوال صبح را در سلطه شبانه خونین قتلعامیان رقم می زند
در میهن خونبارت که دشمن آرزو را هم فراموش شده می خواست
و شقایق را در دشتها داغدار؛
بار رنج تاریخی از انقلابات ناکام در میهنت را بردوش گذاشتی
و در ستیغ خروشان «فضل الله»؛
در درازای دههها رنج سترگ؛ بهار را در تاریخ میهنت رویاندی،
راهی صعب از شامگاه امکان تا سپیده تحقق…
و اینک خاک میهنت در عطش گامهایت میسوزد
و خورشید در اشتیاق بوسه برخاکپایت؛
بیصبرانه زمین را میپوید…
از: م. آزادی