نگاه تو،
بشارت پایان زخم تازیانهها،
برداغ ننگ چهرهها، در زهرخنده ها
و نوید آغاز مرگ عفریتهها و ابلیسها
بشارتی
به پژواک کبودی رنگ زنهایی
درهنگامه ناقوس مرگ تلخ
پایان بیعدالتی
در نبرد نابرابری.
در جدال بیامان
تا پای مرگ
لبخندت
خبر هیبت سواران
و گریز هراسان دژخیمان
چشمانت
بی تاب لحظهها
در انتظار مهر روشنی
که در شب سیاه
تو را به مهمانی سپیده برد
و بر چشمان در انتظار دانه گندم بتابد
زنجیر
از عظمتی ناباورانه
بر مبهوتی نظار
قفلی زد و
ناقوس مرگ دیو را
بصدا درآورد
سکوتت
حرف آخر خلق شد و
فریاد" حق مسلم آزادی ”
بدرودت
تداوم انقلاب و
بشارت رهایی
تمسخرت
دشنهای بر قلب پلید کافرا
و
زهری، در جام حرام شرکا
صلابت و شهامتت
مصداق کلام
"بهتر است ایستاده بر پاهایمان مردن
تا
بر روی زانوهایمان زندگی کردن "
آزادیت
در گرو بوسهای، بر طناب دار
و
پیامت
در باز کردن و آواز یار
الف ـ اسکویی