تو قلب جنبشی، تضمین جنبشی، سرفصل رویشی، کانون شورشی!
در ساعت قیام، در جنگ اهرمن در قلب شعلهها همچون سیاوشی
فانوس خانهیی، چشم و چراغ شهر چون سروهای سبز در کوچهباغ شهر
آتشفشان روز، هم کهکشان شب همواره در تپش، دور از تو خامشی!
دیوارههای شهر، گوید به صد زبان دریای کوششی، کانون شورشی
از درد مردمان، فریاد میزنی چون ببر نعرهای، چون شیر غرشی
پاکیزه کن وطن، از شیخ بیوطن بزدا ز خاک من، این ننگ و ناخوشی
ح. صدیق