اینهمه سایه هست دور و برم
باز از آفتاب می گویم
اینهمه بوی خون به پیرامون
باز در باغ عطر گل بویم
اینهمه پشت کردهاند به من
من نگرداندم از کسی رویم
گم شده هر چه خوب و زیبا بود
باز من هر چه نیست می جویم
کینه پر کرده کوچهٔ ما را
هفت شهر است توی پستویم
گرگ و کفتار شهر را پر کرد
من پی بوی ناف آهویم
نوحهها پیر کرد عالم را
کودکانه ترانه میگویم
آتشی توی این سینهام دارم
با کمی عشق روی در رویم
م. شوق