گفت در جنگل صنوبر با تبر
آی ای بگشوده تیغ، آهسته تر!
من پدر کشتم مگر از تو، بگو!؟
کی خریدی تو زمن، هیزوم تر؟
دستهات بینم که از شاخهٔ من است
چون ز من ببریده شد، شد خشک تر
خائن جنگل شد و در دست تو
برمن آرد ضربه را کوبنده تر
گرنباشد «چوب دسته» پشت تو
کی نهد زخم تو بر من این اثر
سرنوشت خائن آخر این بود
میشود از دشمن خونی بتر
میشود ابزار دست دشمنان
در نوردد مرز پستیها و شر
ای خوش آن شاخی که با من سبز ماند
شاد ماند و ترد و سنگین از ثمر
هر ثمر خود بذر یک جنگل شود
جنگلی رویان تر و پر بار و بر
از حامد. ص