728 x 90

گل اندیشه

به روان دکتر منوچهر هزار خانی

در جهانی که واقعی است

در دوردست

گلی بودی

فریبا و دل‌انگیز

گلی هستی!

با برگهایی خونرنگ اندیشه

گلی، چنان که دلی

چاک چاک از تیغهٔ جهل و رنج.

 

در دوردست

سخنت پرچمی بود

پراکنندهٔ گرده‌های درد و اطمینان

اندیشه‌های روشن را

بر نسیم می‌نشاندی

تا شقایقها را تسکین بخشند

وشهر را

از عطرهای بازاری بی‌نیاز کنند

 

آه... می‌دانم

که هنوز نیز

در دوردست

می‌گریی!

بر نادانی‌ها

و دانایی‌های ناتمام

به راستی که

هیچ مرگ_سرودی تسلایت نمی‌دهد

چرا که زخم تو

هم‌چنان بر پیکرت ایستاده‌است

و زخم ما نیز.

 

اشکهایت را می‌بینم

برای زمانه‌ای که

رنج می‌کشد

از نادانیهای نفرتبار

آیا تسلایت می‌دهم اگر بگویم

این سرنوشت تاریخ است

که با زخمهایش

بر خونها و خنجرها پیش خزد؟

به سوی افقی روشن

که تو دوستش داشتی

تو تحمل‌کردی

ما نیز خواهیم‌کرد

 

در دور دست

گلی از آتش اندیشه بودی

در میدانی که جهان واقعی‌ست

۹ فروردین ۱۴۰۱

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/33382aa0-801a-4f90-92e8-2562fdb0b149"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات