پروین اعتصامی، این نام ماندگار و چهرهٔ تابناک شعر فارسی را همگان میشناسیم؛ شاعری توانا و بانویی بزرگوار که نمیتوان نامش را بر زبان نبرد و غرق احترام و خضوع نگشت. پروین در قصیدهها، غزلها و مثنویها و قطعات خویش به موضوعات مختلفی پرداخته است؛ موضوعاتی که در آینهٔ هر کدام از آنها میتوان به زندگی مردم معمول در عصری که او میزیست پی برد. او شاعر مردم و دردها و دغدغهها و آرزوهای آنان بود. در مورد او بسیار میتوان گفت و حق سخن هنوز ادا نشده اما جنبهیی از شخصیت او که کمتر مورد بحث قرار گرفته، همان ریاستیزی و سالوسگریزی اوست. او در قطعهٔ موجز و هنرمندانهٔ زیر و نیز در «مست و محتسب» و دهها شعر زیبا و اثرگذار خویش از آخوندها و اسلام ریایی آنان تبری جسته و در نقطهٔ مقابل آن ارزشهای انسانی را به ما نشان داده است.
واعظی پرسید از فرزند خویش
هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟؟!
صدق و بیآزاری و خدمت به خلق
هم عبادت هم کلید معنویست
گفت زین معیار اندر شهرِ ما
یک مسلمان هست آن هم ارمنیست!
و شگفتا گویی او (پروین) زنده است و از بلندای قلهیی گمشده در پرتوهای آفتابگون، به ما و زمانهٔ ما مینگرد. او گویی مفسر هوشیار حوادثی است که در عصر حاکمیت سالوس بر سر ما رفته و میرود.
از شما چه پنهان، در حال جستجو برای یافتن منابع و آمار و ارقام جهت نگارش یک مقالهٔ کارگری بودم، ناگهان چشمم به شعر «ای رنجبر» او خورد و نتوانستم چشم بپوشم. مقاله را بهطور موقت به کناری نهادم تا با دیدهٔ منت، احترام و خشوع حق شعر او را به جا آورده باشم. این دیگر من نبودم گویی او بود که میخواست بار دیگر رنجبران ایرانزمین را خطاب قرار دهد و در روز جهانی کارگر بسراید:
«از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی
چند میترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر!»
و من میخواهم با اجازهٔ رنجبران و زحمتکشان میهنم بگویم که دیگر کسی در ایرانزمین از خان و جناب و آخوند و گزمه و محتسب و ولیفقیه نمیترسد. ما از نهیبهای او بیدار شدهایم و این بیداری را به هیچ قیمت بازنمینهیم.
بگذارید با هم به شکوه شعر او در عید جهانی کارگران ایران و جهان چشم بگشاییم تا چشممان روشن شود.
ع. طارق
ای رنجبر!
تا به کی جان کندن اندر آفتاب ای رنجبر!
ریختن از بهر نان از چهره آب ای رنجبر!
زین همه خواری که بینی ز آفتاب و خاک و باد
چیست مزدت جز نکوهش یا عتاب ای رنجبر!
از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی
چند میترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر!
جمله آنان را که چون زالو مکندت خون بریز
وندران خون دست و پایی کن خضاب ای رنجبر!
دیو آز و خودپرستی را بگیر و حبس کن!
تا شود چهر حقیقت بیحجاب ای رنجبر!
حاکم شرعی که بهر رشوه فتوا میدهد
کی دهد عرض فقیران را جواب ای رنجبر!
آن که خود را پاک میداند ز هر آلودگی
میکند مردارخواری چون غراب ای رنجبر!
گر که اطفال تو بیشامند شبها باک نیست
خواجه تیهو میکند هر شب کباب ای رنجبر!
گر چراغت را نبخشیدهست گردون روشنی
غم مخور، میتابد امشب ماهتاب ای رنجبر!
در خور دانش امیرانند و فرزندانشان
تو چه خواهی فهم کردن از کتاب ای رنجبر!
مردم آنانند کز حکم و سیاست آگهند
کارگر کارش غم است و اضطراب ای رنجبر!
هر که پوشد جامهی نیکو بزرگ و لایق اوست
رو تو صدها وصله داری بر ثیاب ای رنجبر!
جامهات شوخ است و رویت تیره رنگ از گرد و خاک
از تو میبایست کردن اجتناب ای رنجبر!
هر چه بنویسند حکام اندرین محضر رواست
کس نخواهد خواستن زیشان حساب ای رنجبر!
«پروین اعتصامی»