در ستایش غلامرضا خسروی
در شب ـ گوریِ چُنین
رازهای سرزمین تو
قصیدههای مکرر آزادی
و ادراک آدمیزادیات
بُـنبست جلاد و
کشتنت
رازهای سرزمین تو
قصیدههای مکرر آزادی
و ادراک آدمیزادیات
بُـنبست جلاد و
کشتنت
شاباش شب ـ سوریِ ابلیس.
حسرت ستارهیی نبردن
شب ـ ساریِ جهان را تسخر زدن
و تعلق ناگزیر را
در خویش کشتن
تا خورشیدپارههای پگاهان
پرواز روشنا را
در دایرهٴ نگاهت
مشق کنند...
و آزادی
عظیمترین حادثه باشد...
ــ سرود ستایش تو
قصیده مکرر آزادیست...
حسرت ستارهیی نبردن
شب ـ ساریِ جهان را تسخر زدن
و تعلق ناگزیر را
در خویش کشتن
تا خورشیدپارههای پگاهان
پرواز روشنا را
در دایرهٴ نگاهت
مشق کنند...
و آزادی
عظیمترین حادثه باشد...
ــ سرود ستایش تو
قصیده مکرر آزادیست...
در میهنی که سرود عشق
خواهر توأم مرگ و
ترانهٴ بامدادان اعدامی،
تعبیر عشق را
دیگرگونه عاشقی باید
تا واژههای سرگردان
در رستاخیز بلوغشان
فرود آیند...
رؤیاهایت
آینههای سرزمین توأند
تا از تو ابدیتی بسازند.
رؤیاهایت را دوست دارم
و دوستت دارم
آنسان دوستت دارم
که زمین
خورشید را
چشمه
ماه را
برگ
نور را
و خواهرم
آزادی را
و دوست داشتن،
انسان را...
خواهر توأم مرگ و
ترانهٴ بامدادان اعدامی،
تعبیر عشق را
دیگرگونه عاشقی باید
تا واژههای سرگردان
در رستاخیز بلوغشان
فرود آیند...
رؤیاهایت
آینههای سرزمین توأند
تا از تو ابدیتی بسازند.
رؤیاهایت را دوست دارم
و دوستت دارم
آنسان دوستت دارم
که زمین
خورشید را
چشمه
ماه را
برگ
نور را
و خواهرم
آزادی را
و دوست داشتن،
انسان را...
رستأخیر میهنت را
رؤیاهایت گُـل میدهند
تا آزادی
عظیمترین حادثه باشد...
ـ سرود ستایش تو
قصیدهیی
مکرر بر کتیبههای سرزمینت...
س.ع.نسیم
12خرداد 93.
رؤیاهایت گُـل میدهند
تا آزادی
عظیمترین حادثه باشد...
ـ سرود ستایش تو
قصیدهیی
مکرر بر کتیبههای سرزمینت...
س.ع.نسیم
12خرداد 93.