آیا تابهحال در «کتاب»، این مونس پیشارویمان نظری ژرف و ظاهرشکاف بستهایم؟ کتاب، این «خموشِ در غوغا» اگر چه با سیمایی متفکر اما «به هزار زبان با ما در سخن است» . کتاب رفیق گرمابه و گلستان ماست؛ شریک تنهایی ما. تنهایی، گنجی است که انسان بهسادگی کسی را شریک آن نمیسازد اما به کتاب به آسانی راه میدهد.
کتاب همه جا هست. دهها جلد از آن را میتوان بر طاقچهٴ گچبری منزل، پشت شیشهٴ خاک گرفته گنجهیی لاک الکل خورده یا قفسههای کتابخانهیی دیواری سراغ گرفت. کتاب گاه روی میز ماست، گاه همراه ما با جلد گلاسوری در کیف یا در قطع جیبی، خانه کرده در جبیهایمان. گاه مچاله، دستمالی شده و تاخورده در مشتمان یا لابلای وسایل کار. کتابهایی که زیاد خوانده میشوند پر از اثر انگشت، خط کشیدگی، علامت خوردگی و حاشیه نویسیاند.
کتاب گاهی آنقدر به ما نزدیک میشود که آن را با خود به آخرین دقایق هوشیاری خویش میبریم و مهمان پلکهایمان میکنیم تا پیش از غرق شدن در نیروانای خواب، چشمانمان بر کلماتشان سوسو زنند و پت پت کنند.
البته کتابهایی هستند که تیغهٴ سانسور فصلهایی از آنها را جراحی کرده است. این کتابها با لبانی دوخته شده و حروفی خونچکان نفس میکشند. کتابهایی، فصلها و کلماتی ممنوع دارند، خواندنشان گاه مجازات مرگ در پی دارد. این نوع کتابها به دور از نگاه گزمهها دست به دست میچرخند و تکثیرشان ممنوع است. کتابهایی نیز هستند که خواب را از دیدگان ما برای همیشه میربایند و از ما شخصیتی دیگرگون میسازند. بسیار کسان وقتی بهخاطرات دیرینهٴ خود سرک میکشند درمییابند علت تصمیمشان برای شنا برخلاف جریان رایج رود این بود که ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی وارد زندگی آنان شد یا...
***
کتاب چیست؟
بهتر است سؤال کنیم: «کتاب کیست؟»
هر کتاب قلمچینی از حروف، واژهها و جملههاست. نه، اشتباه گفتم. هر کتاب پیکرهیی جاندار، احساسمند، پرخون و دارای تپش و گرماست. شخصیتی انسانی دارد. صاحب نامی مشخص است. از اینرو تکتک کلمات آن بمثابه سلول، جذب و دفع دارند و نفس میکشند. بیاغراق هر جمله از کتاب، محصول ساعتها تلاش جانکاه آدمی برای شناخت جهان هستی، جامعه و تاریخ و خویشتن خویش است.
انسانها جانمایهٴ حیات و چکیدهاندیشههای خود را در کتابها برای نسلهای پسینه به یادگار گذاشتهاند.
کتابها روح زندگی انسان را در خود حمل میکنند. یک کتاب اگر چه به ظاهر توسط یک نویسنده نگاشته میشود ولی هرگز حاصل تراوش احساسات و بازیافتهها ی یک فرد نیست. سالها میگذرد ، تا مفهومیآفریده میشود و هر نسل ، میراثی بر آن میافزاید و غنیترش میکند. بنابراین کتاب فشرده تاریخ است. میآگاهاند، هشدار میدهد، تجربه میپراکند و سرشار از معناست. بیسبب نیست که کتاب پیوسته از طرف حکومتهای مستبد و سلطهگران وقت مورد غضب واقع شده است و تاریخ مشحون از مراسم کتابسوزان است.
با این تلقی، گزافه نخواهد بود اگر بگوییم آنکه دست به خون انسانی مییازد، تنها یک انسان را کشته است اما آنکه کتابسوزان برپا میدارد، خرمنی از انسانها و دستاوردهای بیجایگزین آنها را سوزانده است.
***
بار دیگر به سیمای خاموش کتاب و صفحات سپیدش نظر بیفکنید ، آیا سیمای حقیقی انسان را در آن نمیبینید؟ آیا در لابلای اوراق به ظاهر دم فروبستهٴ کتاب و سطرها و بندهای و فصلهای آن، راههای پیموده شده و حرارت گامهای پیشینیان مشاهده نمیشود؟
انسان مردنی نیست. انسانهای پیش از ما نمردهاند ، قلب آنان در کلماتی که هم اینک و از جمله در همین وجیزهیی که پیش رو دارید ومیخوانید ، موسیقی حیات میپراکند. اگر غیر از این بود ، هر کدام ما باید مانند نخستین انسان ، در برابر عظمت جها ن پیرامون ، بیتجربه ، سرگردان و مقهور میبودیم یا امروزه به زبان حشرات و حیوانات ادای منظور میکردیم.
***
ماحصل اینکه کتاب را ارج بنهیم و به حرمت نام بزرگ انسان ، تلاش کنیم ، ما نیز نقطهیی باشیم که در گوشهیی از یک کتاب جای میگیرد. برآن باشیم به اندازه خردلی بر این خرمن عظیم بیفزاییم.
آری، گذشتگانمان را بخوانیم و قدر بشناسیم؛ تا آیندگان بخوانندمان و قدر بشناسند.
ع. طارق.
کتاب همه جا هست. دهها جلد از آن را میتوان بر طاقچهٴ گچبری منزل، پشت شیشهٴ خاک گرفته گنجهیی لاک الکل خورده یا قفسههای کتابخانهیی دیواری سراغ گرفت. کتاب گاه روی میز ماست، گاه همراه ما با جلد گلاسوری در کیف یا در قطع جیبی، خانه کرده در جبیهایمان. گاه مچاله، دستمالی شده و تاخورده در مشتمان یا لابلای وسایل کار. کتابهایی که زیاد خوانده میشوند پر از اثر انگشت، خط کشیدگی، علامت خوردگی و حاشیه نویسیاند.
کتاب گاهی آنقدر به ما نزدیک میشود که آن را با خود به آخرین دقایق هوشیاری خویش میبریم و مهمان پلکهایمان میکنیم تا پیش از غرق شدن در نیروانای خواب، چشمانمان بر کلماتشان سوسو زنند و پت پت کنند.
البته کتابهایی هستند که تیغهٴ سانسور فصلهایی از آنها را جراحی کرده است. این کتابها با لبانی دوخته شده و حروفی خونچکان نفس میکشند. کتابهایی، فصلها و کلماتی ممنوع دارند، خواندنشان گاه مجازات مرگ در پی دارد. این نوع کتابها به دور از نگاه گزمهها دست به دست میچرخند و تکثیرشان ممنوع است. کتابهایی نیز هستند که خواب را از دیدگان ما برای همیشه میربایند و از ما شخصیتی دیگرگون میسازند. بسیار کسان وقتی بهخاطرات دیرینهٴ خود سرک میکشند درمییابند علت تصمیمشان برای شنا برخلاف جریان رایج رود این بود که ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی وارد زندگی آنان شد یا...
***
کتاب چیست؟
بهتر است سؤال کنیم: «کتاب کیست؟»
هر کتاب قلمچینی از حروف، واژهها و جملههاست. نه، اشتباه گفتم. هر کتاب پیکرهیی جاندار، احساسمند، پرخون و دارای تپش و گرماست. شخصیتی انسانی دارد. صاحب نامی مشخص است. از اینرو تکتک کلمات آن بمثابه سلول، جذب و دفع دارند و نفس میکشند. بیاغراق هر جمله از کتاب، محصول ساعتها تلاش جانکاه آدمی برای شناخت جهان هستی، جامعه و تاریخ و خویشتن خویش است.
انسانها جانمایهٴ حیات و چکیدهاندیشههای خود را در کتابها برای نسلهای پسینه به یادگار گذاشتهاند.
کتابها روح زندگی انسان را در خود حمل میکنند. یک کتاب اگر چه به ظاهر توسط یک نویسنده نگاشته میشود ولی هرگز حاصل تراوش احساسات و بازیافتهها ی یک فرد نیست. سالها میگذرد ، تا مفهومیآفریده میشود و هر نسل ، میراثی بر آن میافزاید و غنیترش میکند. بنابراین کتاب فشرده تاریخ است. میآگاهاند، هشدار میدهد، تجربه میپراکند و سرشار از معناست. بیسبب نیست که کتاب پیوسته از طرف حکومتهای مستبد و سلطهگران وقت مورد غضب واقع شده است و تاریخ مشحون از مراسم کتابسوزان است.
با این تلقی، گزافه نخواهد بود اگر بگوییم آنکه دست به خون انسانی مییازد، تنها یک انسان را کشته است اما آنکه کتابسوزان برپا میدارد، خرمنی از انسانها و دستاوردهای بیجایگزین آنها را سوزانده است.
***
بار دیگر به سیمای خاموش کتاب و صفحات سپیدش نظر بیفکنید ، آیا سیمای حقیقی انسان را در آن نمیبینید؟ آیا در لابلای اوراق به ظاهر دم فروبستهٴ کتاب و سطرها و بندهای و فصلهای آن، راههای پیموده شده و حرارت گامهای پیشینیان مشاهده نمیشود؟
انسان مردنی نیست. انسانهای پیش از ما نمردهاند ، قلب آنان در کلماتی که هم اینک و از جمله در همین وجیزهیی که پیش رو دارید ومیخوانید ، موسیقی حیات میپراکند. اگر غیر از این بود ، هر کدام ما باید مانند نخستین انسان ، در برابر عظمت جها ن پیرامون ، بیتجربه ، سرگردان و مقهور میبودیم یا امروزه به زبان حشرات و حیوانات ادای منظور میکردیم.
***
ماحصل اینکه کتاب را ارج بنهیم و به حرمت نام بزرگ انسان ، تلاش کنیم ، ما نیز نقطهیی باشیم که در گوشهیی از یک کتاب جای میگیرد. برآن باشیم به اندازه خردلی بر این خرمن عظیم بیفزاییم.
آری، گذشتگانمان را بخوانیم و قدر بشناسیم؛ تا آیندگان بخوانندمان و قدر بشناسند.
ع. طارق.