728 x 90

ادبیات و فرهنگ,

«نام من عشق است، آیا می‌شناسیدم؟!»

-

من ایستاده‌ام... این‌جا در گهوارهٴ آتش، در استوای خطیرِ تاریخ، در مصافگاهِ خدا با شیطان. نیم قرنِ گذشته را که بکاوی، نامی به خونباریِ نامِ من نمی‌یابی، در این سرزمین. هم تبعیدی ام، هم زندانی‌ام و هم اعدامی... بند بند پیکرِ زخمگینم، سرخ‌فام از کشاکشی است سهمگین و جرمی نداشته‌ام، ندارم، جز فریاد عطشناک آزادی. و راستی را که در قاموسِ تیرگی، جرمی از این بالاتر نیست. من ایستاده‌ام... یک روز در سیاهْ حُجره‌های اوین، هم بندِ صارمی، هم بغضِ کاظمی... همدوش خسروی... یک روز در رزمگاه اشرف، همراه با زهره، هم عهد با حسین، همرزم با صبا... و یک روز در زندانسرای آزادی... . همراز با مهدی، همدرد با بهروز، همساز با بیژن. من ایستاده‌ام... در گذرگاههای جهان. در کوچه‌های سرد... میدانچه‌های داغ، هرجا که می‌تپد، قلبِ مقاومت... . با شور و اشتیاق... ..
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/7ed06585-6b5d-47b7-9c0a-c2af8bbfeefe"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات