وقتی انسان میتواند در آرزوهای خود بلندپروازی کند یعنی امکان تحقق هر چیزی را دارد. آنچه تاکنون مانع تحقق آن شده، قبل از هر چیز، موانع و سقف کوتاه ذهنی است. عقاب شدن و کرانههای نادیدنی آسمان را به زیربال کشیدن، در استعداد ذاتی یک تخم عقاب نهفته است. باید آن را بارز کند.
به عبارت گویاتر، هر چیزی که من نوعی بتوانم در دنیای ذهن آن را به تصور درآورم یعنی جایی خارج از دنیای محدود من وجود داشته، وجود دارد و وجود خواهد داشت. این «وجود داشتن» یک تداوم است، این من هستم که آن را به گذشته، حال و آینده تقسیم کردهام؛ زیرا روی زمین زندگی میکنم و خطکش زمان مرا به این تقسیم وامیدارد. رود در حال جریان است، من که در کرانهی کوچکی از آن درنگ کردهام، بخشی را میبینم که از برابر چشمان من میگذرد. رود، رود است من آن را اینگونه تقسیم میکنم: «آنچه دیدهام، آنچه میبینم و آنچه خواهم دید».
برداشت من از رود فقط به اندازه یک کف دست است. شاید مولانا با درک این حقیقت ناب است که سروده است:
آب کم جو، تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبات از بالا و پست
بنابراین هر آرزویی که من بتوانم در دنیای خلاق ذهن و رؤیا بیافرینم، روزی در پهنهٴ طبیعت و تاریخ آفریده خواهد شد. چرا چنین بگوییم؟ هزاران نمونهٴ آن آفریده شده است، در موعد مقرر، ظهورش را به چشم خواهیم دید.
انجام یا انجام ندادن یک کار، موفقیت یا شکست آن پیشاپیش در ارادهی من مشخص میشود، نه در توان یا ناتوانی جسمی من. بسیار دیدهایم فردی تنها که از ارادهی خواستن سرشار بوده، توانسته کوهی را از جا بجنباند و بسا انسانها که از عهدهٴ انجام کوچکترین کار برنیامدهاند؛ زیرا آن را نمیخواستهاند و انجام آن را جبر میدیدهاند. بنابراین سؤال مقدماتی این است: «آیا میخواهم یا نمیخواهم؟».
هر گاه به هدف نرسیدم، نه به هدف، که به ایمانم به هدف باید تردید کنم. هر گاه ایمان به هدفی داشته باشم و برای تحقق آن جدی باشم سراز پا نخواهم شناخت و ازتمام امکانات پیرامونم برای تحقق آن استفاده خواهم کرد. با این دیدگاه حتی سنگهای مسیر و موانع راه را نیز بهعنوان یک امکان برای تحقق هدف نگاه خواهم کرد.
ما در جنگ با نارسائیها و موانع راه ساخته میشویم. مشکلات به ما کمک میکنند که برای رسیدن به هدف ناگزیر به طراحی و بذل تلاش شویم، در جریان این کشاکش است که گوهر وجودی انسان متبلور میشود. اگر کارکرد واقعی موانع راه را بفهمیم باید نسبت به هر کدام از آنها شاکر باشیم و قدربشناسیم.
آنچه ما آن را شکست مینامیم و نتیجهی خودبخودی آن قفل انرژیها و واگشت خوردن به دنیای شک و بدبینی است، «شکست» نیست توقع شکنندهی ما برای رسیدن به پیروزی آسان و بدون پرداخت بهای لازم است. برای رسیدن به پیروزی باید یکایک موانع راه را شناخت و برای غلبه بر آنها طراحی نمود. مجموعهیی از پیروزیهای مرحلهیی، پیروزی نهایی را میسازند. آنچه آن را شکست مینامیم درسی است که نتیجهی اشتباهات تاکتیکی ما را به ما مینمایاند و میتواند بهترین آموزگار ما باشد؛ اگر از آن استقبال کنیم.
با درک این واقعیت است که پیوسته باید با خود تکرار کرد:
«آنان که کژیها و کاستیهای مرا به من میگویند و در ادای آن کمترین مسامحه روا نمیدارند دوستان حقیقی من هستند اگر چه از آنها رنجیده خاطر خواهم شد. آنان دوستی خود را فدای ارتقاء من میکنند اما آنانکه رضایت مرا نسبت به خویش خواهانند، از نمایاندن واقعیت من به من دریغ میکنند. آنان در حقیقت منافع خویش را در نظر دارند. بهترین دوست باید آینهی من باشد؛ آینهی من با تمام زشتیها و زیباییهایم».
ع. طارق.
به عبارت گویاتر، هر چیزی که من نوعی بتوانم در دنیای ذهن آن را به تصور درآورم یعنی جایی خارج از دنیای محدود من وجود داشته، وجود دارد و وجود خواهد داشت. این «وجود داشتن» یک تداوم است، این من هستم که آن را به گذشته، حال و آینده تقسیم کردهام؛ زیرا روی زمین زندگی میکنم و خطکش زمان مرا به این تقسیم وامیدارد. رود در حال جریان است، من که در کرانهی کوچکی از آن درنگ کردهام، بخشی را میبینم که از برابر چشمان من میگذرد. رود، رود است من آن را اینگونه تقسیم میکنم: «آنچه دیدهام، آنچه میبینم و آنچه خواهم دید».
برداشت من از رود فقط به اندازه یک کف دست است. شاید مولانا با درک این حقیقت ناب است که سروده است:
آب کم جو، تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبات از بالا و پست
بنابراین هر آرزویی که من بتوانم در دنیای خلاق ذهن و رؤیا بیافرینم، روزی در پهنهٴ طبیعت و تاریخ آفریده خواهد شد. چرا چنین بگوییم؟ هزاران نمونهٴ آن آفریده شده است، در موعد مقرر، ظهورش را به چشم خواهیم دید.
انجام یا انجام ندادن یک کار، موفقیت یا شکست آن پیشاپیش در ارادهی من مشخص میشود، نه در توان یا ناتوانی جسمی من. بسیار دیدهایم فردی تنها که از ارادهی خواستن سرشار بوده، توانسته کوهی را از جا بجنباند و بسا انسانها که از عهدهٴ انجام کوچکترین کار برنیامدهاند؛ زیرا آن را نمیخواستهاند و انجام آن را جبر میدیدهاند. بنابراین سؤال مقدماتی این است: «آیا میخواهم یا نمیخواهم؟».
هر گاه به هدف نرسیدم، نه به هدف، که به ایمانم به هدف باید تردید کنم. هر گاه ایمان به هدفی داشته باشم و برای تحقق آن جدی باشم سراز پا نخواهم شناخت و ازتمام امکانات پیرامونم برای تحقق آن استفاده خواهم کرد. با این دیدگاه حتی سنگهای مسیر و موانع راه را نیز بهعنوان یک امکان برای تحقق هدف نگاه خواهم کرد.
ما در جنگ با نارسائیها و موانع راه ساخته میشویم. مشکلات به ما کمک میکنند که برای رسیدن به هدف ناگزیر به طراحی و بذل تلاش شویم، در جریان این کشاکش است که گوهر وجودی انسان متبلور میشود. اگر کارکرد واقعی موانع راه را بفهمیم باید نسبت به هر کدام از آنها شاکر باشیم و قدربشناسیم.
آنچه ما آن را شکست مینامیم و نتیجهی خودبخودی آن قفل انرژیها و واگشت خوردن به دنیای شک و بدبینی است، «شکست» نیست توقع شکنندهی ما برای رسیدن به پیروزی آسان و بدون پرداخت بهای لازم است. برای رسیدن به پیروزی باید یکایک موانع راه را شناخت و برای غلبه بر آنها طراحی نمود. مجموعهیی از پیروزیهای مرحلهیی، پیروزی نهایی را میسازند. آنچه آن را شکست مینامیم درسی است که نتیجهی اشتباهات تاکتیکی ما را به ما مینمایاند و میتواند بهترین آموزگار ما باشد؛ اگر از آن استقبال کنیم.
با درک این واقعیت است که پیوسته باید با خود تکرار کرد:
«آنان که کژیها و کاستیهای مرا به من میگویند و در ادای آن کمترین مسامحه روا نمیدارند دوستان حقیقی من هستند اگر چه از آنها رنجیده خاطر خواهم شد. آنان دوستی خود را فدای ارتقاء من میکنند اما آنانکه رضایت مرا نسبت به خویش خواهانند، از نمایاندن واقعیت من به من دریغ میکنند. آنان در حقیقت منافع خویش را در نظر دارند. بهترین دوست باید آینهی من باشد؛ آینهی من با تمام زشتیها و زیباییهایم».
ع. طارق.