هجدهمین شمارة این منظومه پیش روی شماست. این منظومه با مطالعهی اخبار قتلعام سی هزار زندانی سیاسی مجاهد در سال 67 نوشته شده. و در آن بعد از شرح ماجراهای چگونگی غصب حاکمیت مردم توسط خمینی، به شرح زمینههای قتلعام و سپس، پایداریهای زندانیان بر سر آرمانشان پرداخته میشود.
شقه شدن حکومت ولایتفقیه
شقایق را بپوشان گر توانی
به زیر خاک پنهان کن نهانی
به زیر کوهی از خاک و گل و سنگ
نهان کن گر توانی رد این ننگ
ولیکن باد بویش برده هر سوی
نشانده گردهاش در باغ هر کوی
شقایق ریشهاش روید ز هر خاک
به یاد آرد جنایتهای ضحاک
به یاد آرد رخ آن عاشقان را
بگیرد شهرت آن رخ، جهان را
ز بذرش میشود گلزار، هر دشت
همه گویند عاشق باز برگشت
به زیر خاک پنهان کن نهانی
به زیر کوهی از خاک و گل و سنگ
نهان کن گر توانی رد این ننگ
ولیکن باد بویش برده هر سوی
نشانده گردهاش در باغ هر کوی
شقایق ریشهاش روید ز هر خاک
به یاد آرد جنایتهای ضحاک
به یاد آرد رخ آن عاشقان را
بگیرد شهرت آن رخ، جهان را
ز بذرش میشود گلزار، هر دشت
همه گویند عاشق باز برگشت
خون شقایق
بهارانیست در خون شقایق
پر از یاد جوانمرگان عاشق
بهاری بوتههایش سرخ و رویان
به یاد آرد رخ زنده به گوران
به هر بوته نشیند مرغ حق باز
بخواند با گلوی عشق آواز
پر از یاد جوانمرگان عاشق
بهاری بوتههایش سرخ و رویان
به یاد آرد رخ زنده به گوران
به هر بوته نشیند مرغ حق باز
بخواند با گلوی عشق آواز
شقایق بوی عالمگیر دارد
نهالش تیغهی شمشیر دارد
شقایق شقه میسازد شقی را
ببین تیزی خون عاشقی را
بسازد خنجری تیغش ز الماس
شکافد سینهی دجال سیّاس
برون آرد زبان از بیت دجال
که «این خون را نشاید کرد پامال»
به شور آرد هر آن وجدان منصف
که بر پامالی حق گشت واقف
نهالش تیغهی شمشیر دارد
شقایق شقه میسازد شقی را
ببین تیزی خون عاشقی را
بسازد خنجری تیغش ز الماس
شکافد سینهی دجال سیّاس
برون آرد زبان از بیت دجال
که «این خون را نشاید کرد پامال»
به شور آرد هر آن وجدان منصف
که بر پامالی حق گشت واقف
چو فرعون ار بخواهی کند این اصل
چو موسا زاندرون میبالد این نسل
چنان کز قلب بیت ظلم ظالم
ولیعهدت خروشد بر مظالم
که «این اندیشه از کشتن نمیرد
هزاران بار روئیدن بگیرد»
و گر محصور سازی جانشین را
چه خواهی کرد خون در کمین را؟
چو موسا زاندرون میبالد این نسل
چنان کز قلب بیت ظلم ظالم
ولیعهدت خروشد بر مظالم
که «این اندیشه از کشتن نمیرد
هزاران بار روئیدن بگیرد»
و گر محصور سازی جانشین را
چه خواهی کرد خون در کمین را؟
خاورانها و یادکردن مادران هر سال
آب بستی به قتلگاه حسین
بنگر اینک جلال و جاه حسین
شفقی سرخ گشته جاویدان
پرچم سرخ آن پگاه حسین
خون سرخیست هر کجا بچکد
از تن نسل بیگناه حسین،
معبدی میشود کز آن خیزد
هفت و هفتاد رزمگاه حسین
خون ناحق چو ریخت بر سنگی
میرود زان به عرش آه حسین
بنگر اینک جلال و جاه حسین
شفقی سرخ گشته جاویدان
پرچم سرخ آن پگاه حسین
خون سرخیست هر کجا بچکد
از تن نسل بیگناه حسین،
معبدی میشود کز آن خیزد
هفت و هفتاد رزمگاه حسین
خون ناحق چو ریخت بر سنگی
میرود زان به عرش آه حسین
خاوران نیز سنگراران است
معبد عاشقان ایران است
زیر هر سنگ سی هزار عاشق
در سکوت وطن، غریوان است
معبد عاشقان ایران است
زیر هر سنگ سی هزار عاشق
در سکوت وطن، غریوان است
سرود مادران در خاورانها
سنگ
با یاد تو آیینه میشود
فرزندم
شهیدم
دخترم
عروسم،
دامادم
پدرم
عمویم!
و من
بعد از تو مادر همهٴ جوانان شدهام
بعد از تو پدر همهٴ کودکانام
عموی همة یتیمان
با یاد تو آیینه میشود
فرزندم
شهیدم
دخترم
عروسم،
دامادم
پدرم
عمویم!
و من
بعد از تو مادر همهٴ جوانان شدهام
بعد از تو پدر همهٴ کودکانام
عموی همة یتیمان
صدایت
از یاد به گوش میآید
از باد
ابر، آواز تو را میخواند
وقتی برایت میگریم
رعد سرود تو را میخواند
وقتی تو با من سخن میگویی
از یاد به گوش میآید
از باد
ابر، آواز تو را میخواند
وقتی برایت میگریم
رعد سرود تو را میخواند
وقتی تو با من سخن میگویی
یادتان
درازای سال را کوتاه کرده
در اندازهی هفتهیی
و من
هر سال میآیم
تا سخن تو را بشنوم
اینجا
هرذرهی خاک تو سخنوریست
هر سنگ
شعری
هر شاخهی خشک درخت
خطابهیی
درازای سال را کوتاه کرده
در اندازهی هفتهیی
و من
هر سال میآیم
تا سخن تو را بشنوم
اینجا
هرذرهی خاک تو سخنوریست
هر سنگ
شعری
هر شاخهی خشک درخت
خطابهیی
و قامت من
از دیدار تو
اعلانیهیی سرخ میشود
که به دستان انقلاب میدهمش
از دیدار تو
اعلانیهیی سرخ میشود
که به دستان انقلاب میدهمش
اینجا،
ما خواهران
ما مادران
بادبانها را برمیافرازیم
و کشتی انقلاب
برای کشف قارهی قیام
به راه میافتد
ما خواهران
ما مادران
بادبانها را برمیافرازیم
و کشتی انقلاب
برای کشف قارهی قیام
به راه میافتد
گزمگان
تنهایم میبینند
حال آن که من با لشکریان خود آمدهام
نامت را بر هر دفتری بنویسم
کبریتی جرقه میزند
و رماننویسی متولد میشود
ترانههایت
قصیدهسرایان آتش را
بیدار میکند
و قهرمانان
جسارت را
خطابههایی میکنند
بر همین گوری
که
بلندترین برج وطن است
تنهایم میبینند
حال آن که من با لشکریان خود آمدهام
نامت را بر هر دفتری بنویسم
کبریتی جرقه میزند
و رماننویسی متولد میشود
ترانههایت
قصیدهسرایان آتش را
بیدار میکند
و قهرمانان
جسارت را
خطابههایی میکنند
بر همین گوری
که
بلندترین برج وطن است
خاوران، کانون قیام
بی هیچ توپ و تانک
بی بارو و استحکامات
هر خاوران
جبههیی ست
پادگانی لبالب از جانبازان
هر سنگ مزار
بارویی
هر شاخهی لاله
پرچم شورش!
بی بارو و استحکامات
هر خاوران
جبههیی ست
پادگانی لبالب از جانبازان
هر سنگ مزار
بارویی
هر شاخهی لاله
پرچم شورش!
جلادان
در غفلت و هول
پیکرها را نهان میکردند
و استانهایی شورشی
بر استانهای میهن میافزودند
خاوران مرکز
خاوران باختر
خاوران شمال
خاوران جنوب
خاوران خراسان
... لرستان
... گیلان
... بندرگز
اینجا
شما
فرماندهان قیام
در غفلت و هول
پیکرها را نهان میکردند
و استانهایی شورشی
بر استانهای میهن میافزودند
خاوران مرکز
خاوران باختر
خاوران شمال
خاوران جنوب
خاوران خراسان
... لرستان
... گیلان
... بندرگز
اینجا
شما
فرماندهان قیام
آرایش میدهید
خیابانها را
برای روز آتش
خیابانها را
برای روز آتش
کسی بهدنبال تسکین نیست
کسی بهدنبال انتقام هم نیست
آزادی که بیاید
همة شهیدان
به جشن تحقق آروزها خواهند نشست
میهن
با دستان شما
درهای روز را
خواهد گشود
ای خورشیدهای شبانه
کسی بهدنبال انتقام هم نیست
آزادی که بیاید
همة شهیدان
به جشن تحقق آروزها خواهند نشست
میهن
با دستان شما
درهای روز را
خواهد گشود
ای خورشیدهای شبانه
م. شوق
*** ادامه در بخش نوزدهم ***.
*** ادامه در بخش نوزدهم ***.