کسی میآید
خوابهایش زیباتر از جوانهٴ بیداری؛
بیداریهایش، خوشههای ترانهٴ دانایی
خوابهایش زیباتر از جوانهٴ بیداری؛
بیداریهایش، خوشههای ترانهٴ دانایی
بالدار اسبهایی سپیدیال،
ارابة فکرهای رنگینکمانیاش را،
ارابة فکرهای رنگینکمانیاش را،
در چشماندازهای خیالفام
پرواز میدهند.
با ساقهای چالاک آرزو؛
خلیده در موجهای متلاطم نسرین،
«میآید».
خلیده در موجهای متلاطم نسرین،
«میآید».
میآید
مثل «وزشهای نرم نسیم» که نمیتوان ایستانیدش.
مثل باران که نمیشود عاشقانه خیساش نبود.
مثل حضور عطر؛
که نمیشود آن را با لبخند نفس نکشید.
مثل رود که «بودن» اش، روان روان «آمدن» است.
مثل «وزشهای نرم نسیم» که نمیتوان ایستانیدش.
مثل باران که نمیشود عاشقانه خیساش نبود.
مثل حضور عطر؛
که نمیشود آن را با لبخند نفس نکشید.
مثل رود که «بودن» اش، روان روان «آمدن» است.
میآید
و به نجوای خیس شبنمهای نشسته در خیرگیهای نگاه من و تو
یک آغوش گریة شادی
میبخشد؛
و به دستها میل گشودن قفل؛
و به لبها، اعتراف دلچسب بهمعنی «دوستت دارم»؛
و به هر پنجره،
پلکی گشاده بر بازترین نجابت خورشید.
یک آغوش گریة شادی
میبخشد؛
و به دستها میل گشودن قفل؛
و به لبها، اعتراف دلچسب بهمعنی «دوستت دارم»؛
و به هر پنجره،
پلکی گشاده بر بازترین نجابت خورشید.
«او» سبویی از مهربانترین ترانههای کودکانهٴ سرزمین مرا بر دوش دارد.
شبنمهای شعر من میگویند:
کسی میآید زیباتر از بشارت شعر؛
کسی که آسمان آبی شعر
برای ارتفاع آرزوهایش
کوتاه است.
شبنمهای شعر من میگویند:
کسی میآید زیباتر از بشارت شعر؛
کسی که آسمان آبی شعر
برای ارتفاع آرزوهایش
کوتاه است.
ع. طارق
25مرداد 96.
25مرداد 96.