برای سرزمینی مجروح
چه میتوان سرود
چه میتوان سرود
که شادش کند؟
چون شمشیری، بر فرق دشمنانش!
و تو از من شعری میخواهی
که نمیتوانمش سرود.
اما
بگیر! برادر گرامی من!
شعلهای از این آرزو مرا
که ایمانی نیز هست:
«رنج از گردههای کردستان برمیخیزد
چرا که تو دوستش داری
و زیرا که
برادران و خواهران تو
بر یالها و سینهٴ دشتهایش به خون غلطیدهاند.
و باز هم زیرا که
مشعلی فراراه ماست.
با شعلههایی حقیقی
رنج از گردههای کردستان برمیخیزد
چرا که چشمان مشعلمان فروزان است.
چون شمشیری که از کردستان تو
و خراسان من
دفاع میکند.
من دیدهام
پیشمرگانی را در هنگام شهادت
و کودکانی
ازخراسان و تهران
که مجاهدانی شدند
و برای کردستان میجنگند
م. شوق.
با شعلههایی حقیقی
رنج از گردههای کردستان برمیخیزد
چرا که چشمان مشعلمان فروزان است.
چون شمشیری که از کردستان تو
و خراسان من
دفاع میکند.
من دیدهام
پیشمرگانی را در هنگام شهادت
و کودکانی
ازخراسان و تهران
که مجاهدانی شدند
و برای کردستان میجنگند
م. شوق.