728 x 90

این هم یک پنجره است

کودکان پشت پنجره
کودکان پشت پنجره
خودش باز شده... رو به شهر... این پنجره جدید است. شیشه ندارد.. من و فرامرز از آن به شهرمان نگاه می‌کنیم... یک قسمت از سرپل ‌ذهاب، شهر ما، از این جا دیده می‌شود. فرامرز به پایین نگاه می‌کند. من به ساختمان چند طبقه‌یی که همه طبقه‌هایش ریخته.

مردم هنوز توی چادرند. باد می‌آید. سرد است. به‌خصوص دیشب باد می‌آمد. بابا گفت بلند شوید برویم توی خانه‌مان. همانجا بهتر از چادر است. داداش گفت. ممکن است دوباره زلزله بیاید. بابا گفت بهتر است از این‌که اینجا توی سرما یخ بزنیم... .

هر روز فقط چند ماشین از راه می‌رسد مردم از شهرهای مختلف پتو می‌آورند. ولی همه می‌گویند توی راه باید مواظب باشیم که توی پاسگاهها کمک ما را نگیرند برای خودشان ببرند.

ما اینجاییم. نگاه می‌کنیم... فرامرز می‌گوید خوب است یک شیشه یا طلق پیدا کنیم به این پنجره بزنیم که باد نیاید. شبها هم بتوانیم از پشتش بیرون را نگاه کنیم... . من از بابا پرسیدم کی شهرمان دوباره درست می‌شود؟

بابا گفت: بابا جان! اول باید کل مملکت درست شود... من نفهمیدم... فرامرز گفت بعداً به تو می‌گویم یعنی چی؟ بیا یک گروه از مردم کمک آورده‌اند تماشاکن!
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/2b467e4d-ec72-482c-b400-f781403f8656"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات