یلدا که میرسد
من یاد یک سپیده میافتم
که سالهاست منتظرش هستیم
یک صبح تازه که نورش
روشن کند دوباره چشمهای وطن را
و جان دهد دوباره
برگهای سیاه چمن را
یلدا که میرسد
من فکر شادی تو میافتم
و خندهها که روی لبت خشکید
و یاد صدهزار خاطرهی شاد شاد شاد
و یاد غنچههای شاد چمن در تمام دشتهای وطن
ای کاش یک روز آن سپیده بیاید
تا خندههای تو باز
مرا به خنده بیاندازد.
آن روز خواهم نوشت
یلدا که میرسد
من یاد خندههای تو میافتم.
من یاد یک سپیده میافتم
که سالهاست منتظرش هستیم
یک صبح تازه که نورش
روشن کند دوباره چشمهای وطن را
و جان دهد دوباره
برگهای سیاه چمن را
یلدا که میرسد
من فکر شادی تو میافتم
و خندهها که روی لبت خشکید
و یاد صدهزار خاطرهی شاد شاد شاد
و یاد غنچههای شاد چمن در تمام دشتهای وطن
ای کاش یک روز آن سپیده بیاید
تا خندههای تو باز
مرا به خنده بیاندازد.
آن روز خواهم نوشت
یلدا که میرسد
من یاد خندههای تو میافتم.