پنجره ها! شهر پر از حنجره شد
پنجره ها! شهر پر از حنجره شد
پنجرهها پنجرهها کوچه پر از حنجره شد
حنجرههای آتشین! شهر پر از پنجره شد
باز شدید از همه سو رود شدید کو به کو
شعر پر از هی هی و هو، کار دگر یکسره شد
تک به تک پنجرهها در شد و دروازه شده
پچپچه و زمزمهها بانگ پرآوازه شده
یکهی تنهایی تو، گوشهی تنهایی من
وصل شده به همدگر صخرهی یک پیکره شد
کاخ کنون کوخ شود، قصر کنون گور شود
بارگه دشمن تو روز دگر مقبره شد
شاد شدم شاد شدم تا که تو آزاد شوی
خنده به پهنای وطن گستره در گستره شد.
پنجره ها! شهر پر از حنجره شد
پنجرهها پنجرهها کوچه پر از حنجره شد
حنجرههای آتشین! شهر پر از پنجره شد
باز شدید از همه سو رود شدید کو به کو
شعر پر از هی هی و هو، کار دگر یکسره شد
تک به تک پنجرهها در شد و دروازه شده
پچپچه و زمزمهها بانگ پرآوازه شده
یکهی تنهایی تو، گوشهی تنهایی من
وصل شده به همدگر صخرهی یک پیکره شد
کاخ کنون کوخ شود، قصر کنون گور شود
بارگه دشمن تو روز دگر مقبره شد
شاد شدم شاد شدم تا که تو آزاد شوی
خنده به پهنای وطن گستره در گستره شد.