728 x 90

می‌توانی... اما نمی‌توانی

خامنه‌یی
خامنه‌یی
این شعر خطاب به علی خامنه‌ای؛ یک روز پس از حمله موشکی به کمپ مجاهدین بی‌دفاع در عراق سروده شده است. پس از تهدیدات اخیر صادق لاریجانی مبنی بر سرکوب هموطنان به‌پاخاسته، مناسب است که یک بار دیگر آن را خطاب به او و ارباب پا به گورش، خامنه‌ای تکرار کنیم.

می‌توانی ظریف‌ترین هم بافتی استخوانهایمان را
ـ با گردبادی از شرارت ترکش‌هاـ
شخم زنی،
غربال کنی،
         در هم بتوفانی.
می‌توانی شادی سکه‌های باران را
با نفس‌های غافلگیرانهٴ تموزت
به تاریکی‌های مرگ
                      پیوند زنی.
 
 
می‌توانی داس‌های شریر شبانگاهی‌ات را
بر شریان زندگی
به گردش درآوری.
 
 
می‌توانی کارد بر گلوی ترانه‌ها بنهی،
و اعتماد آدمی را
در مسلخ ناباوری
بر نطع خون سرشت بنشانی.
 
 
می‌توانی
آری...
الماس بر تاج نشانان مرصع شمشیر،
آسیاب به خون چرخانان منخرین پرباد،
مناره سازان چیره دست،
 
 
با خشت ـ کله‌های آدمی،
پیش از تو بسا توانسته‌اند.
 
دانش جنگ بزدلانهٴ خفاش،
با جوانهٴ نور در گریوه شب.
 
تدارک پیانویی مخوف،
از موشکهای مجهز به کلاهک مرگ،
برای نواختن سمفونی رعب،
در جغرافیای کوچک یک کمپ بی‌دفاع.
 
 
بارش پتک‌های هیز انفجار،
بر ظرافت نظمی از قوطی کبریت،
نوعی توانستن است؛
توانستن کفتار
در پوزچرخانی در آخال
مرگت باد!
ای آن که ننگ از تراکم خبث تو
در شرم پنهان می‌شود!
 
 
می‌توانی... آری
اما نمی‌توانی
طنین گل سرخ را
ـ در عروج تا اریکهٴ آبی‌های بلند ـ
با هیچ خبث مسلح
 
                 مانع شوی.
 
می‌توانی... اما... . نمی‌توانی.
 
ع. طارق.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/e895be7f-870d-4bc7-bd6f-ddaa74489cfe"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات