امروز (۲۴بهمن) روز کاشتن فروغ فرخزاد در باغچهی زمان بیمرگ تاریخ است. او با دانه ـ واژههایی که آبشان داد، از دامچالهی سکوت فراموشی جست و از آن طرف مرگ پرید...
شکستن دیوار تقویم، بیرون جهیدن از تیکتاک زمان، هجرت از حصار سرد قابها، ساکن نشدن در قوارههای سنگی!
ـ این است راز «صراحی سیاه دیدگان» و صدای بال اندیشههای فروغ فرخزاد...
احساس سرایتیابندهی واژهها و صور خیال شعرهای فروغ، بیان یک درد تاریخیست توأم با یک شوق آرزومندی...
واژههای شعر فروغ، نمادهای ماندگار زندگی فکرهای او برای همهاند...
واژههای فروغ، او را کشف کردند و به کام رستاخیزها و «شرارهها» کشاندند؛ به هستیهایی که در آنها «غمها / قطرهقطره آب میشوند»؛ به میعادگاههایی که «سایههای سیاه» و رنگهای جدایی و تباهیهای زندگیسوز، «اسیر دست آفتاب میشوند».
شعر او، دریافت مهجوری انسان در از خودبیگانگییی محصول جهالت و پلشتی و استبداد...
شعر او، عصیان شعور برای شکستن دیوارهای مریی و نامریی مقابل زنان، نعرهای پولاد جانشان و کوبیدن مشت بر دیوارهای بنبست...
شعر فروغ، از «تولدی دیگر» یافتن تا «کاشتن او در باغچهی» حیات جاودانگی...هنوز در «گاهوارههای» زمان تاب میخورد...
شعر فروغ را آجهای زمان نمیسایند. واژههای او را هیچ امپراطوری توان سودن و سایش و شکستش نیست...
شعرهای زمانهها با جامههای کلاسیک و منظوم، نیمایی، سپید و پستمدرن، میآیند و صدا میشوند و جامهها میدرند و میپوشند و نو میشوند و میمانند. راز ماندگاریشان در کشف «زبانی» است که ارتباط با انسان، هستی، زمان و تاریخ را برایشان به ارمغان آورده است. به این «موفقیت زبانی» که میرسیم، دیگر قالبهای کلاسیک، نیمایی، سپید و پستمدرن رنگ میبازند و گوهری که رخ مینماید و معنا را بالغ میکند، همان جوهر جاودانگی در «صدا» است... و شعر فروغ نیز با جامهی همه زمانهای رفته و هست و آمدنی، یکی از درخشانترین شعرهای زمانههاست که «پرواز را به خاطر» خوانندگان واژهها و تصویرهایش سپرده است...
شعر فروغ فرخزاد، با ارزشهای انسانی و تاریخی که در آن کاشت و آبشان داد و آفرید و بالغشان کرد، عازم فتح جاودانگی شدند تا همیشه در روبهرو بماند و همیشه در اوج...
(س. ع. نسیم)