انتخاباتی بُود در پیش رو
افتضاحاتش بخوان ای نیک خو
از کسادیاش مگو دیگر سخن
مضحکه گردیده در هر انجمن
شعبدهبازی سرد و بیرمق
کرده «آقا» را پریشان و دَمَق
بس که عظما مفلس و داغان شده
انتخابات بهر او بحران شده
یک رئیسجمهوری بیاختیار
همچنان یک مهره و ابزار کار
یک تدارکچی مطیع و سر به راه
بر سرش عمامه باشد یا کلاه
نیست کاندیدی برای این مقام
قحط کاندید است گویا در نظام
این همه موجود در دور و بَرَش
پس چرا در گل فرو رفته خرش
از حرامی قاتلان خار و خس
نامزد رسمی نگشته هیچکس
هر یکی از دیگری شیاد تر
در جنایت رتبهاش جلاد تر
ظاهراً از بین این جمع وحوش
خواهد «آقا» مهرهای حلقه به گوش
هیچ راهی از برایش نیست باز
پیش پایش جز طریق انقباض
گوئیا جز قاضی مرگ و جنون
کس نمیآید ز صندوقش برون
عاقبت در انقباضی مرگبار
حاجت اش افتاده بر سلطان دار
عاقبت این بازی مکر و فسون
بر سر بازیگرانش واژگون
رأی ملت هست و باشد این کلام
انهدام و سرنگونی نظام
گودرز – اردیبهشت ۱۴۰۰