-چه خبر؟
-روزگار میگذرد!
زندگی رنجبار میگذرد
دائماً بعد سردی و سرما
پشت سر یک بهار میگذرد
ولی این سفره خالی است به عید
روزمان بینهار میگذرد
نیست بابا به من بگو مادر
کی پس این انتظار میگذرد؟
مادر اما به او نمیگوید
سر بابا ز دار میگذرد
ثروت قاضیاش همه دانند
از دوبیلیون دلار میگذرد
کاسهٔ بچه خالی است ولی
شام هم چون نهار میگذرد
عید پس کو؟ بهار ما چی شد
کی شب این دیار میگذرد
توی کوچه صدای پایی هست
یک نفر با شعار میگذرد
صبح نوروز و عید این وادی
با یل بیشمار میگذرد
وقتی از شهرها و میدانها
پرچم سربدار میگذرد
م. شوق