728 x 90

خواب دشت شقایق

دشت شقایق
دشت شقایق

خواب دیدم که شفق با مه نو ساخته بود

یک نفس! در دل شب، تا به سحر تاخته بود

آسمان عرصه‌ٔ رقص دو، سه صد جوق شهاب،

رنگ رخسار شب از ترس فلق باخته بود

شب که خوابش، به یکی سوسوی شمعی آشفت

خشم یک صاعقه، البته که نشناخته بود

دشت، پیراهنش از خون شقایق رنگین

تیغ خورشید، چو شمشیر شرر، آخته بود

مادران در رژه با پرچم خشمی بردوش

مارش این معرکه‌ٔ خشم، که بنواخته بود؟

تا افق، لشکر «سردار سپیده» همه سو

سلطه‌ٔ «شیخ شب» از پایه برانداخته بود

حامد ص - ۲۰خرداد۱۴۰۰

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/c0056a4c-2db6-4a15-9764-94d88eb3a2b6"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات