آنچه در اندرون آن دعواست
دزد بازار دستگاه قضاست
مرجع عدل و دادخواهی بین
مرکز مافیایی عظماست
مجمع ِ سارقان بیتالمال
که قضاییه ضامن آنهاست
قاضیاش دزد و دادستانش دزد
همه نوع دزد و شارلاتان آنجاست
رأس این دزد خانهٔ فاسد
قاضی نورچشمی «آقا»ست
قاضیانی که سالیان مدید
چوبهُ دار به حکمشان برپاست
تیغ عریان و شرعی «رهبر»
بهر هر نوع جنایتی بالاست
جنگ باندی مافیای نظام
شده مغلوبه محشر و غوغاست
دفتر و بیت قاضیالقضات
مرکز کار چاقکن ملّاست
نایِبش در امور رشوه و رانت
«طبری» بود که بر سرش دعواست
رشوههایی که می گرفت ایشان
«پنت هاوس» بود و قیمتش بالاست
«آملی» گوید این طرف خودی است
نایبِ بر حقِ جنابِ ماست
اثر و ردِّ قاضیالقضات
با تمام مفاسدش پیداست
رأس فعلی این سرای ظلم
قاتل شصت و هفتیِ رسواست
داستان فساد و دزدی و رانت
آن سرش ناتمام و نا پیداست
آنچه پیدا بُوَد در این باره
کار و فرجام تیرهٔ عظماست
گاری پنچر نظامش هم
عنقریب چهار چرخ آن بالاست
گودرز – خرداد ۹۹