دنیایی که برای آن میجنگم
من برای دنیایی میجنگم که در آن،
زیبایی کوچک گنجشک،
فرصتی است،
برای درنگ سرود لطافت در قلب.
...
نگاه بستن بر خلاصهٴ پرحیرت یک شبنم،
در قصیده دانایی برگ،
برای انسان بودن،
از هوای تنفس مبرمتر.
من برای دنیایی میجنگم
که در آن،
قیمت گرمای صمیمی دستی بر شانهٴ یک همراه،
بالاتر از وسوسه تمام چاههای نفت جهان؛
دنیایی که در آن نامهها [به هر زبان که بخوانی] یک معنا دارد:
«دوستت دارم».
شعر شاعران، تکههایی از قلب،
واژهها، از خون گل سرخ،
و سیاست، نطفهٴ عصیان،
در برابر تاریکی.
یاختههایم خواهد پوسید،
و چشمانم در قاب حباب،
به ویرانی دریایی در منظومه شمسی خواهد پیوست
اما کلماتم
بیدار خواهند ماند،
تا بجنگند و بسازند،
دنیایی را که شایستهٴ شعری باشد،
که من از محرمانهترین نقطهٴ قلب،
به چشمان خیس تو بخشیدم.
ع. طارق