ز تهران سوی مسکو بار کردم
چه بد کردم که خود را خوار کردم
رسیدم بر در کاخ کرملین
نشستم گریه بسیار کردم
... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...
ز دربانش بسی کردم تمنا
بگفتم یک نظر بنما تو برما
رئیس مجلسم پیک ولایت
چاپار ویژهام از سوی عظما
... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...
بسی محتاج دیدار پوتینم
رسیدن خدمت آن نازنینم
دو تا سلفی بگیرم با جنابش
شود سرمایه دنیا و دینم
... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ....
برایش دارم از «آقا» سلامی
سلامی خالصانه با پیامی
به او گویم کهای شاهنشه روس
تو یار غار دیرین نظامی
... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ....
به این امید رفتم جانب روس
ولی در واقعیت بود معکوس
در آن سرمای زیر صفر مسکو
ز درگاهش شدم نومید و مأیوس
... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ..........
رئیس و صاحب کاخ کرملین
به این درمانده مفلوک مسکین
نداد امکان تا سلفی بگیرد
جوابش بود توپوزیِ سنگین
... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ........
پوتین امید آقا را خراب کرد
دل «آقا» از این کارش حزین است
رئیس مجلسش را خوار کردند
جواب لایق پیِکش همین است
گودرز – بهمن ۹۹