728 x 90

زندگی و مرگ هزار خانی در «جهان بینی ماهی سیاه کوچولو»

جهان بینی ماهی سیاه کوچولو
جهان بینی ماهی سیاه کوچولو

باورش سخت است. هنوز ذهن از مشغلهٔ پرکشیدن مجاهد دوست‌داشتنی، «ابراهیم نیک طالعان» نیاسوده است و اشک با بهانه و بی‌بهانه می‌خواهد جاری می‌شود اما غروری سرکش مجالی به جاری شدن آن نمی‌دهد. چه حکمتی است که در ظهور نخستین طلایه‌های سرخ و سبز بهار در راه، ابتدا «پلنگ تاریکی‌شکار، زنده‌یاد «رحمان کریمی»، رخ در نقاب خاک کشید و اکنون...

واژه‌ها رامم نمی‌شوند. نمی‌توانم احساس جریحه‌دار شده و مکنونات درونیم را به تصویر بکشم. آنچه می‌نگارم مجابم نمی‌کند. کلمات را بیگانه می‌یابم و حالت کسی را دارم که می‌خواهد به سکوتی حرمت‌بار پناه ببرد.

صحنه‌های روبوسی مسعود با زنده‌یاد منوچهر هزارخانی، در متنی از ساقی‌نامهٔ سوزناک «الهی به مستان جام شهود» پخش می‌شود و دیده‌ها را در رگرگهٔ اشک می‌نشاند.

الهی به مستان الهی به مستان جام شهود

به عقل آفرینان به عقل آفرینان بزم وجود

به آنان که آنان که بی‌باده مست آمدند

ننوشیده می می‌پرست آمدند

دلم مجمر آتش تور کن

گلم ساقر آب انگور کن

...

این وداع چندان ساده نیست. مسعود رجوی و منوچهر هزارخانی، سال‌ها با هم دوشادوش، خوانهای زیادی را پیموده‌اند؛ خوانهایی که تن از تصور آن بر خود می‌لرزد. در گذار پر رنج و شکنج مجاهدین و عبور آنها از هفت دریای خون و آتش، آقای هزارخانی همیشه یار غار مجاهدین بوده است. از این رو عکس‌های متفاوتی از او می‌بینیم. گاه در قامت یک عضو دیرپا و برجستهٔ شورای ملی مقاومت، گاه در کسوت سادهٔ یک رزم‌آور آزادی. همه جا نکته‌سنج، شوخ‌طبع و صمیمی. دیدنش در قاب‌هایی از عکس و فیلم همراه با مجاهدین شهید و صدیق، محمد کاشانی، صمد ساجدیان، حسین ابریشمچی، حسین مدنی، علی فیضی شامگاهی، رحمان منانی، یاسر حاجیان، غلام تلغری، آرش پورغلامی،، یعقوب ترابی، غلام‌عباس گرمابی و... هم‌قلبی و هم‌نفسی او با یاران مجاهدش را بیشتر بارز می‌کند.

هر کجا می‌نگریم اثری از هزارخانی هست. به‌عبارت دیگر هیچ جایی نیست که جای او خالی باشد؛ زیرا در فراز و فرود این مبارزه حضور غیرقابل انکار داشته است.

کار فرهنگی عظیم او برای بازسازی پشتوانه‌ٔ این مقاومت در قامت کتاب‌ها، ترجمه‌ها، مقاله‌ها و جستارهایی که خود نوشته یا با نثر پخته و شیوا و منحصر به‌فرد به ترجمه درآورده، یکی یکی از برابر چشمانمان رژه می‌روند:

ترجمه‌هایی از آثار آنتونیو گرامشی، امه سزر، ژاک فوره، ماکسیم رودنسون، ایزاک دویچر، روی مدودف از این جمله‌اند.

از نشانه‌های سخت‌کوشی و مبارزه او تا واپسین دم زندگی این‌که دوشادوش پیکار با عمامه‌داران فرهنگ‌ستیز، کتاب «قدرت بنیانگذار، تحقیق درباره آلترناتیو‌های مدرنیته» اثر فیلسوف ایتالیایی آنتونیو نگری را در ۵۴۰ صفحه ترجمه نمود و گویی با این کار دفتر ایام را به‌خوبی ورق زد و بست.

 

دو جور هنر و دو جور هنرمند

زنده‌یاد منوچهر هزارخانی در کتاب «جهان بینی ماهی سیاه کوچولو»، گویی مانیفست روشنفکران متعهد، انقلابی و آزادیخواه را به تصویر کشیده است. وی با گریز زدن به مرگ دریغ‌انگیز صمد بهرنگی، در توصیف هنر و هنرمند می‌نویسد.

«وقتی صمد بهرنگی، هنرمند خلق، در گوشه‌ٔ دور افتاده‌یی از شمال مرد، مرگش از طرف «هنر» اتو کشیده و «رسمی» که در جنوب مشغول رقص شتری بود، با بی‌اعتنایی تمام، زیر سبیلی رد شد. و چه بهتر!

این، نشانه‌ٔ آن است که دو جور هنر و دو جور هنرمند داریم و میان آنها هیچ‌وجه اشتراکی جز تشابه اسمی موجود نیست و به دو دنیای کاملاً مجزا و متضاد تعلق دارند:

یکی هنر «مردم بی‌هنر»، به همان سادگی و روانی زندگی روزمره‌ٔ ابتدایی‌شان، هنری که حق زندگی ندارد و قاچاقی نفس می‌کشد، هنری که تو سرش می‌زنند، مسخره‌اش می‌کنند، وجودش را منکر می‌شوند، «قالبی» و «ضد هنری» و «فرمایشی» اش می‌خوانند؛ زیرا که از زندگی زمینی و واقعی خلایق برمی‌خیزد؛ هنر محکوم و تحت تعقیب دو هزار و پانصد ساله.

 

یکی هم هنر «مسلط»، هنر معطر اشرافی و صاحب امتیاز، هنر خواص، هنر تمام‌رسمی و شق و رق، با تعلیمی و دستکش سفید و نیم‌تنه‌ٔ کشمیر. هنر «کثیرالانتشار» و انحصاردار تمام وسایل سمعی و بصری و شستشوی مغزی؛ هنری مخصوص جعبه‌ٔ آینه‌ٔ فستیوال‌های تقلیدی و سخت سر به راه و رام و مطیع، با سابقه‌ٔ خدمت جد اندر جدی» (جهان بینی ماهی سیاه کوچولو).

او به «هنر رنگ و رو باخته و زهوار در رفتهٔ رسمی پشت پا زده و خود از سازندگان هنری بود نفی‌کنندهٔ ارزش‌های از اعتبار افتاده و واضع ارزش‌های نوینی که مبارزه امروز و زندگی فردا طلب می‌کند». با اتکا به این انتخاب مرزی روشن با روشنفکران باسمه‌ای، «دکانداران فلسفه و سیاست و هنر و مقاطعه‌کاران جامعه‌شناسی و شرکت‌های سهامی پخش ایدئولوژیهای به ثبت رسیده» داشت؛ کسانی که قهرمانان پا به میدان نهاده را با برچسب‌هایی مانند «آنتوریسم، ماجراجویی خرده‌بور‌ژوایی، رمانتیسم انقلابی کاذب، جنون آنی ناشی از عقدهٔ حقارت و خودکمتربینی»! قضاوت می‌کنند و «مغبغب و تر و تمیز و مؤدب ایستاده‌اند به انتظار خر دجال تا برایشان کرهٔ پاستوریزه بیاورد»!‌

 

تجربه شخصی هزارخانی از مجاهدین

هزار خانی در مبارزه به‌دنبال «تیپ نوینی بود که خصلت برجسته‌اش شهامت و جسارت است. این شهامت را از انرژی خلاقی به دست‌آورد که از راه آگاهی و اراده، یک‌باره هم‌چون نیروی اتم آزاد می‌شود»

شگفتا که هزارخانی در گفت‌و‌گویی با سیمای آزادی، با این تلقی، به رازی در مجاهدین اشاره می‌کند که از تجربه‌های شخصی او به‌شمار می‌آید:

«تجربه شخصی من این است که زمانی‌که با سازمان مجاهدین آشنا شدم و آشنایی مستقیم پیدا کردم، پی بردم که آدمهای صادقی هستند، آدمهایی هستند که پای حرفشان می‌ایستند. اول جانشان را کف دستشان می‌گیرند و بعد می‌آیند عضو این سازمان می‌شوند. خوب چنین چیزی، خیلی جاهای دیگر نیست که شما چنین مسأله‌ای را ببینید. آدم‌هایی‌که نمی‌دانم، وقتی من می‌گویم آدم‌های صادقی هستند من فکر می‌کنم باید لغتهای جدیدی در آورد که این حالت را بتواند بیان کند».

 

جوهر هر کس در خطر محک می‌خورد

اجازه بدهید باز به جهان بینی ماهی سیاه کوچولو برگردیم و رد پای زندگی و مبارزه آقای هزارخانی را در آن پیدا کنیم.

او چه در زمانی که به منطقهٔ کردستان سفر کرد و گزارشی از پشت جبهه نبرد مسلحانه را نوشت، چه در زمانی که گزارشی از اشرف را به نگارش درآورد، مصداق عینی این دو پاراگراف بود؛ پاراگراف‌هایی که خود در مورد صمد بهرنگی و جهان بینی ماهی سیاه کوچولوی او بر قلم رانده بود:

«همیشه در مقابله یا رویارویی با خطر است که طبیعت و جوهر واقعی هر کس محک می‌خورد و عیار خلوصش معلوم می‌شود».

«شماها زیاد فکر می‌کنید. همه‌اش که نباید فکر کرد، راه که بیفتیم ترسماًن به کلی می‌ریزد.

این بیان ساده، تکرار تنها راه و رسم صحیح جنبش و پیشروی و روانشناسی آن جنبش است. ترس ناشی از بی‌حرکتی است. حرکت کنیم، ترسمان می‌ریزد!»

 

نام او جزیی از آزادی شده است

منوچهر هزارخانی، در سراسر زندگی‌اش سر در راه سودایی نهاد که به‌خوبی در جهان بینی ماهی سیاه کوچولو آن را ترسیم کرده بود. اینک او از فرازنایی غرورمند با ما سخن می‌گوید؛ سخنی که باید آن را با طلا برای نسل‌های آینده نوشت:

«... مهم نیست که پس از به انجام رساندن رسالتش، ماهی سیاه کوچولو زنده مانده باشد یا نه، مهم این است که در پایان این زندگی پر جوش و خروش و در انتهای این راه سخت و پر مخاطره ولی بزرگ و پر شکوه، ماهی سیاه کوچولو به ابدیت رسیده و در زندگی جامعهٔ ماهیان حل شده است. او از این پس جزیی از حیات هر ماهی آزاد شده‌ای است که به دریا می‌رسد.

او دیگر تنها یک ماهی آزاد شده نیست. او خود جزیی از آزادی شده است».

...

«جهان بینی ماهی سیاه کوچولو»، در حقیقت، عصاره زندگی و مبارزه هزار خانی است. در یک‌کلام او اعتقادش را زندگی کرد و در انتهای این سفر طولانی، مرگ شرافتمندانه‌اش را نیز با پایبندی به اعتقادش رقم زد.

آری، نام او جزیی از آزادی شده است.

 

ع. طارق

۲۷ اسفند ۱۴۰۰

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/3a3fec2b-edd6-47aa-a448-8177539d8c82"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات