خروش خلق چنان رعد و همچو توفان شد
اراده کرد و ز جا کند و رود غران شد
نظام دیکتاتور دیرپای و مردم کُش
به عزم و همتی خلقی گسست و پایان شد
رسید روز رهایی ملتی در بند
طلوع و تابش خورشیدشان نمایان شد
ثمر بداد فدای عظیم یک ملت
گشود راه و شب تیره روز تابان شد
درود بر شرف و غیرت چنین خلقی
که بهر رزم رهایی به سوی میدان شد
فزون ز پانصد و اندی هزار خون جوان
نثار کرد و نهالی که کاشت رویان شد
نبود چاره به غیر از تهاجم و آتش
که از شراره آن کاخ خصم ویران شد
سقوط و کندن تندیس دیکتاتور از جای
نماد کندن بنیان و سدّ دوران شد
نشاط و هلهله و شادی و سرود فتح
نوا و سمفونی کوچه و خیابان شد
هزار گریه و خنده به چهرها توأم
به خانهها همه عشق و سرور مهمان شد
زوال دیکتاتور دیو خو تماشایی است
بسان آینهای پیش روی شیخان شد
سقوط و رفتن آنکس که «عمق» «آقا» بود
نظام و اصل ولایت از آن پریشان شد.
گودرز - ۱۸ آذر ۱۴۰۳