بچه شاهی کودن و خنگ و مشنگ
رفت با اقوام خود سوی فرنگ
ناز و نعمتهای شاهی کم نداشت
از برای عیش و نوشش غم نداشت
سالیان کوشید اندر آن دیار
تا شود چون باب و جدش تاجدار
جدّ او قزاق ساخت روس بود
مهره و سرکردهای مخصوص بود
بعد از آن شد تحتامر انگلیس
بهر شاهی بود مشتاق و حریص
انگلیس او را بیاورد و ببرد
سلطنت را هم به بعد از او سپرد
شاه خائن آن که وضعش روشن است
مورد نفرین هر مرد و زن است
شاهیاش همراه استبداد بود
متکی بر ظلم و بر بیداد بود
رهبران خلق را کشتار کرد
بهر شیخان راه را هموار کرد
یک به جا مانده ز شاه و سلطنت
شازدهای بیعُرضه و بیخاصیت
این جناب حضرت نیم پهلوی
حس بویائیش باشد قوی
بویِ الرحمان شیخان ناگهان
داده او را در فرنگستان تکان
عشق شاهی و سواری روی موج
در بلاهت برده او را تا به اوج
تا کنار سروِ سبزِ پایدار
عرضِ اندامی نماید همچو خار
بایدش گفت دورهٔ شاهنشهی
داد تاریخ مردنش را آگهی
ای مجازی شاه، کمی دیر آمدی
با بسی کُندی و تأخیر آمدی
شاه دنیای مجازی گشتهای
در توهم محو بازی گشتهای
ظاهراً در داستان سلطنت
شیخ دارد بیشتر از شه، منفعت
سلطنت مدفون شده تا به ابد
نیست آثاری از آن جز یک جسد
گهگاهی یاری «دلواپسان»
جلوهای از شاهیان سازد عیان
شادی روح رضاشاه ناگهان
میشود با همت آنان بیان
اتحاد شیخ و شاه از دیرباز
آشکار است و ندارد رمز و راز
سلطنت مُرد و ولایت پا به گور
وصلت آنان دوباره گشته جور
گودرز تیر ۹۷